باغی از ستاره و زیتون
بر پارسنگ ساده
و گل سرخ
بر مرمر سپید.
نامهایشان را بخوانید!
ـ اینجا واژه ها
در خلوت زلال یادها
با ما سخن میگویند ـ
نه از آسمان آمدند
نه برخاسته از اعماق.
همساز آتش و
همزاد رنج
مولود عشق و
زادهٔ باران.
ای ماه!
میهنم
شیداترین ترانه شرقیست.
ای شوکت شبانههای سکوت!
تن پوش آبیات را بردار
ما سالهاست بیدار ماندهایم
و با حس دانایی چشمهایمان
انزوای زمین را باور نمیکنیم.
ای ماه!
ای خواهر صبور بیابان!
پلکهایت را باز کن.
از قلبهای عریانشان
سهمی برای عشق ماندهست
و برای استخوانهایشان
جامهیی نخواستند
مگر پیراهنی از خاک.
میهنم
کودک عاشقیست
که ترانههای شیداییاش را
با واژههای مقتول مینویسد
و در بیداری مرواریدهای مدفونِ باغچه
گردنبند یادهایش را
بر خنجر انتقام میآویزد.
ای ماه!
همراز خلوت رؤیاهایشان باش!
نگاه کن!
دانایی بیدار جهانند
و همسایگان فروتن زمین.
نامهایشان را بردار
بر میهنم ببار...
س. ع. نسیم