دلار ای بیوفای بیمروّت
ز تو دلخونم و دارم شکایت
منم آنکس که مشتاق تو هستم
همان عظمای مفلوک ولایت
کنون نزدیکی سیزدههزاری
همین میزان تو را باشد کفایت
مرو بالا دگر ای ارز محبوب
توقف کن برای استراحت
اگر چه بنده شیدای تو هستم
تو هم با ما بکن قدری رفاقت
ز تو دارم به بِیت و اندرونی
به چندین بانکِ دارای ضمانت
ز تو بنهادهام من میلیاردی
نود یا صد جاهایی امانت
تو هم رحمی بهحال زار ما کن
نرو بالا، مشو اسباب زحمت
«ریال» مانند ما حالش نزار است
بُوَد در اوج پیسی و فلاکت
کنون این پول بیمقدار و پوشال
کند از اقتصاد ما حکایت
مقام اعتبار و جایگاهش
نماد این نظام با ابهت
به قصابی و بقالی و بازار
دو سه گونی از آن باشد کفایت
چنین حجمی از این پول ولایی
کند بر پیشرفت ما دلالت
بُوَد هر اسکناسَش چون زر و سیم!
شده پراعتبار و قدر و قیمت
به سیمای امام هم گشته تزیین
ولیکن با پِهِن دارد رقابت
کنون این دولت «تدبیر و امید»
به گِل مانده بدون هر درایت
نه ارز دولتی درمان درد است
نه غیردولتی راه است و فرصت
ز که نالیم در این پایان عمری
ز استکبار، یا از خشم ملت
نظام و اقتصاد ورشکسته
برون رفتش سقوط است و هلاکت
گودرز – ۹مرداد