شماری گنده سردارِ ولایت
که آزادند در تاراج ملت
از آن سردار شهردارِ ولایی
رئیس زبده در کشتار و غارت
جناب شهردار نورچشمی
ز «آقا» داشت یک چتر حمایت
کنون بنشسته اندر رأس مجلس
به جمع همگنان دارد ریاست
کلانشهر، پایتختی در تیولش
چنان والی و خانی در ولایت
ز حیف و میل و دزدیهای «سردار»
کند سردار همریشش روایت
بچابید و ببخشید و هدر داد
تو گویی شهر میبودش غنیمت
هزاران میلیارد ارز دلاری
ز مِلک و مال و دارایی ملت
به همراهش جناب «حاج قاسم»
که بود رکنی ز ارکان ولایت
همان سردار بیهمتای عظما
نه تنها بود یکتا در جنایت
به دزدی و فساد میلیاردی
نشان داد از خودش شأن و لیاقت
ببردند هر دو از این خوان یغما
کنون قدری از آن گشته روایت
چنین است قدرت «سردار دلها»
که در هر جا باشد با کفایت
فسادش چون جنایاتش نمونه
از این رو بود شاخص در ولایت
کنون عظما چه سازد با نظامی
که ریزد از سر و کولش فضاحت
فساد از هر کجا سر ریز کرده
ز بیت و از سپاه جهل و نکبت
سپاه پاسدارانش سراپا
پر از سرلشگر و سردار غارت
چنان آش ولایت شور گشته
که خود گویند یکی از صد حکایت
نظام فاسدان در آخر خط
خودش کرده فسادش را روایت
فقط آتش سزاوار است آن را
جوابی در خور دیو ولایت
بهمن ۴۰۰ – گودرز