یک میان پرده یک شُووی با حال
عرضه از «پشمشیشه» شد امسال
نام و عنوان این نمایش را
تو بخوانش «مناظره» فی الحال ا
هفت مرد خبیث در این بازی
دزد و جلاد و قاتل و رمال
هر یکی شارلاتانتر از دیگر
در رذالت نمونه و تکخال
عشق کرسی و سهم افزونتر
نیست جز این برایشان آمال
حفظ اصل نظام غارتگر
اصل باشد برایشان الحال
…
روزگار غریب را بنگر
مهرههای حکومت دجال
شدهاند مهربان و مردمدار
در عدالت نمونه و فعال
گشته شیاد و شارلاتان، صادق
دزد گشته امین بیت المال
قاتل شصت و هفت شده معصوم
گنهُش بوده کمتر از مثقال
نَبُوَد قاتل هزاران کس
در اوین با طناب جراثقال
همه دلسوز مردم محروم
کارگر تا رعیت و بقال
هرکه گوید فقط منم ناجی
اندر این وضع و اندر این احوال
مملکت را کنم بهشت برین
بنمایید ز بنده استقبال
میدهم پول نفت و یارانه
رو نماید به سویتان اقبال
دیگران نابکار و نا لایق
ناتوانند و مفسد و رمال
آن جناح اختلاسی و دزد است
حیف میل کرده و ثروت و اموال
«مهرعلی» گوید این جناب «رئیس»
درس و مشقش فقط بُوَد شش سال
دست هم رو کنند، بهاجبار
اندکی را فقط برای مثال
این وسط مضطرب بُوَد عظما
مانده چون مرغ بیپر و بیبال
«خط سرخی» نمانده پا بر جا
آبروی نداشتهاش پامال
رآی ملت ولی بُوَد تحریم
سرنگون میکنیم، در هر حال
به نظام آخوندی منحوس
بخورد مهر محکم ابطال
گودرز