ز استیصال، عظما موشکی را
هوا کرد با تمام اقتدارش
که تا قدری در این وضع اسفبار
بکاهد از غم و درد و فشارش
کمی دلخوش شود با آن بسیجی
بماند مدتی اندر قطارش
ولی موشک به جای قدرت او
شده گویای احوال نزارش
به جای مدح این موشک خموش است
نگوید چیزی از این شاهکارش
ولیکن سْمبه پر زور است و جدّی
فشار و انزوا کرده خمارش
دگر تهدید و تزویر ولایی
نمیآید در این اوضاع به کارش
امامِ جمعه را در شهر مشهد
بْوُد آن به کُنَد قدری مهارش
ز میزان و توان و بْرد موشک
مُنِه چیزی دگر در اختیارش
رجزخوانی او در باب موشک
کند تحقیر عالم را نثارش
...
ولیکن فارق از انواع موشک،
که «آقا» داند آن را اقتدارش
قیام و شورش ملت بهزودی
نماید دفن او را در مزارش
گودرز ۱۴آذر