به یاد مولا علی که راه شناخت خدا و قرٱن و جهاد در راه خلق او را به مجاهدان پیرو راهش آموخت. . . . . . .
آن که گفت. . . . . .
به خدا اگر هفت اقلیم و آنچه را زیر آسمانهاست به من بدهند تا درباره مورچهای گناه روا دارم و پوسته جوی را به زور از او بگیرم هر آینه این کار را نخواهم کرد، جهان شما همانا پیش من از برگ بیارزشی که ملخی در دهانش نهاده میجود پستتر است. . . علی را چه با خوشیهایی که تباه میشوند و لذتهایی که نمیمانند واز دست میروند. ازخُفتن خرد و زشتی لغزش و خطا بهخدا پناه میبریم واز او یاری میجوئیم. . . . . . . . .
هیچگاه از جنگ نترسیدهام و نمیترسم و هرگز از ضربت شمشیر نهراسیدهام و نمی هراسم. بهپیروزی درخشانی که پروردگارم به من نوید داده است اطمینان دارم و همیشه سرنوشتم را بهدست او سپرده ومیسپارم. . . . . . . . . . .
این کفش کهنه که در پای دارم ارزشش در نظر من از فرمانروایی بر شما بیشتر است. بخدا سوگند تا حق را استوار نسازم وباطل را برنیندازم از پا نمینشینم. . . . . . . . . . .
آن که اول بار چَشمش کعبه دید
آنزمان که گشت از مادر پدید
آن که با عشق محمد خو گرفت
جانش از عطر محمد بو گرفت
آن که سر برپای احمد میگذاشت
جزمحمد عشقی اندر دل نداشت
آن که دستش برکف احمد بداد
بیعتی تا پای جان بنیان نهاد
او علی بدُ کاعاشقانه میپرستیدی خدا
نی زحُب جَنت و یا نی ز ترس شعله ها
آن که یارب یاربش برلب بدی
نی ز قلبش پر زسوز و تب بدی
آن که پیمانها به یارش بسته بود
جان فدا بر جای یارش خُفته بود
آن که دستش درب خیبر را بکند
تیغ او دشمن بخاک و خون فکند
آن که تنها بر صف دشمن بتاخت
صدجراحت بر بدن خود را نباخت
آن که در جنگاوری چون شیر بود
زآه محرومان بهکف شمشیر بود
او علی بدُ مرد میدان وفا در راه حق
کوکه جانش را فدا میکرد اندر راه حق
آن که شبها بر فقیران بُرد نان
نیکیاش هم بود بینام و نشان
آن که زاهد بود شب در روز شیر
بر سر سفره نگشت یک روز سیر
آن که افطارش به روز چهار بود
آیه رب با سه روزش کار بود
آن که درد خویش را با چاه گفت
سوزمحرومان به دل با آه خُفت
آن که نان خشک بود او را طعام
تُف به دنیا کرد و بر جاه ومقام
او علی بدُ که نخوردی شَهد زنبورعسل
حاکمی با جامهای پاره به تن مرد عمل
آن که گفتا کفش پاره که بپای خود بَرم
ارزشی به از خلافت دارد اندر خاطرم
آن که بودی ناطق قرآن امیرمؤمنان
بر دهان چاه گفتی زآه و درد مردمان
آن که چون شمشیر بر فرقش بخورد
هر اجاق بینوایی در خرابهها فسُرد
آن که چون خون از سرش فوّاره زد
جز ز وصل خویش با حق دم نزد
آن که با زخمی پر از خون بر سرش
باده شیر از محبت داد نوشد قاتلش
او علی بدُ آیت کبری امید این جهان
سمبل صدق و فدا و پیشوای مومنان
علی شورشی