چنین گفتا روای یککلامی
ز اوضاع پریشان نظامی
ز دوران افول استمالت
به دنبالش شروع تلخکامی
وزیر خارجه با حالتی زار
خبر میداد ز اوضاع درامی
مسلط بر زبان انگلیسی
ز استیصال میداد او پیامی
خوشا دوران شیرین مماشات
چه دوران عزیز و بادوامی
توافقنامه برجام بستیم
شدیم معروف و در کردیم نامی
به ما دادند دلار میلیاردی
ز بس بودیم محبوب و گرامی
بگفتا بنده تام الاختیارم
وزیر خبره و والامقامی
مپندارید که بنده کشک باشم
سزاوارم نباشد این اسامی
منم بلبل زبان شخص«آقا»
برای حضرتش باشم غلامی
از این آزادی مجانی و مفت
که در ایران بُوَد چیز حرامی،
بگفتم حرفهای مفت خود را
تقاضای سخن با یک مقامی
بلاهت بود توأم با حقارت
سخنهایش ز روی تلخکامی
دماغ سوخته و حال پریشان
به دنیا داد با ذلت پیامی
ظریفی گفت احوال ولایت
خبردارد ز یک حسن ختامی
زیکسو غرق در گرداب بحران
ز سویی شورش و آنگه قیامی
گودرز