چشمها چهرهها... کجا رفتید؟
به گمانم که تا خدا رفتید
نور بودید و آفتاب و نوید
در شبی بد به سایهها رفتید
مرگ بر شب که جسمتان را برد
گرچه سوی سپیدهها رفتید
نور چشم وطن شما بودید
آخر از چشم ما چرا رفتید
آه از آن لحظهای که در میدان
چنگ در چنگ دیوها، رفتید
پیش ازین کس نمیشناختتان
از بر ما چو آشنا رفتید
حسرتی هست در دلم، این که
چون که گشتیم آشنا، رفتید
اشک بر شعر میچکد یاران
و شما هم چو واژهها رفتید
من به قربان جانتان گردم
چشمها! چهرهها! کجا رفتید
م. شوق
۱۲آذر ۹۸