بهمناسبت ۳۰می، (۹خرداد)
سالروز به آتش کشیده شدن ژاندارک
حیاتی کوتاه با شعلهای بلند،
نورافشان راه مقاومت و پایداری
خانهیی که او در آن به دنیا آمد، اکنون تبدیل به موزه شده است. تصاویری که در این موزه به چشم میخورند هنوز هم این سؤال را در ذهن بیننده ایجاد میکنند که:
بهراستی او کی بود؟…
مقاومت به هر قیمت
مقاومت به هر قیمت
این شخصیت افسانهیی، اسطوره تسلیمناپذیری و سمبل ملت فرانسه، زن دلاوری است که از تیرگی قرون وسطی برخاست، مناسبات ستمگران و دینفروشان فریبکار زمان خود را به میدان طلبید و آنگاه با پیکر خود نور سپید ایستادگی را بر ظلمت و سیاهی تسلیم تاباند.
او کسی است که رنج و محنتهای زنان تمام تاریخ و تمامی یک ملت را یکجا به نمایش میگذارد. محنتی که به دست خدای ساخته و پرداختهٔ جامعه مردسالار برای حفظ نظم موجود بر زنان و بر همه مردم تحمیل شده است.
او انتخاب کرد تسلیم نشود. این تقدیر او و سرنوشت همه تسلیمناپذیران است. اگر چه به سمت چنین سرنوشتی میرود، اما این تقدیر را خودش در یک انتخاب آگاهانه رقم زده است.
داستان زندگی عجیب و حیات پر رمز و راز و سرنوشت تأثرانگیزش که سینه به سینه در طی قرون و سدهها از قرون وسطی تاکنون از نسلی به نسل دیگر نقل میشود، امروزه عرصه ادبیات اروپا را درنوردیده و بیش از ۲۰رمان و نمایشنامه را به خود اختصاص داده است.
قهرمان میهنپرستی و آزادیخواهی که پس از گذشت ۶قرن، شعلههای آتشی که در آن سوخت، همچنان بر تارک مقاومت انسان در برابر ستم میدرخشد. شعله خیرهکنندهای که تاریکی دخمههای سرد و تاریک ریاکاران در لباس دین را از هم میدرد و روشنی بخش راه رزمندگان آزادی است.
فرانسه، ۱۴۱۲ میلادی
اروپا سالهای سیاه قرون وسطی را میگذراند. سالهای ستم حاکمان مستبد و خونریز با توجیه و پشتیبانی کلیسای حکومتی.
در هنگامه جنگ صدساله و سلطهٔ انگلیس بر فرانسه، در روستایی دور افتاده در مرز شرقی فرانسه، دختری در یک خانواده تهیدست دهقانی، چشم به جهان گشود که بعدها چشم ما به مرگ و حیاتی جاودان، روشن نمود. او را «ژاندارک» نام نهادند. ۱۲ساله بود که حین عبور از کنار درختی قدیمی احساس کرد «قدیس میشل» و نوری خیرهکننده به او فرمان میدهد تا فرانسه را نجات دهد.
ژاندارک ۵سال در معرض این الهامهای درونی بود و میترسید از آن برای دیگران صحبت کند.
در ۱۵سالگی خواهان شرکت در ارتش برای جنگ با انگلیس شد، اما بهدلیل سن کم و مهمتر از آن بهدلیل «زن» بودن، چنین اجازهیی به وی داده نشد. او مدتها برای حل این موضوع با خود اندیشید تا در نهایت به راهحل آن دست یافت. یک سال بعد در ۱۶سالگی با بهکارگیری ترفندی به خود گفت: «حالا با لباس سربازی که لباسی مردانه است، به نزد ولیعهد میروم تا اجازه نبرد بگیرم…».
افسر ارتش
سرانجام دختر جوان روستایی توانست وارد ارتش شود و فنون نظامی را فرابگیرد. او که برای دفاع از وطنش لباس سربازی پوشیده بود، توانست با مهارت و جنگاوری و نشان دادن صلاحیت خود برای اداره نیروهای وارفته فرانسوی، اعتماد فرماندهان و افسران ناامید فرانسوی را به دست آورد. آنگاه در راه آزادی فرانسه از اشغال انگلیسیها قیام کرد و تا آنجا پیش رفت که به فرماندهی نیروهایی که مأموریتشان آزادسازی اورلئان بود رسید. او با فرماندهی خود توانست محاصره اورلئان را در سال ۱۴۲۹ درهمبشکند و این شهر را آزاد کند و یک پیروزی بزرگ نظامی نصیب فرانسویان سازد.
بعد از این پیروزی، شارل هفتم به پاس خدمات ژاندارک به او لقب «اشرافی» داد و مردم دهکدهاش را از پرداخت مالیات معاف کرد و گفت مجسمه او را در اورلئان نصب کنند.
در گام بعد ژاندارک توانست شاه را به لشکرکشی به سوی «رن» متقاعد کند. او با راضی کردن شاه، یگانهایی را تحت فرماندهی خود گرفت و توانست با پیروزی بر انگلیسیها نقطه پایانی بر جنگ صدساله فرانسه با انگلستان بگذارد.
دستگیری توسط خائنین فرانسوی
دستگیری توسط خائنین فرانسوی
اما در ۲۳می ۱۴۳۰ «بورگندی»ها، یعنی همان خائنین فرانسوی مزدور انگلیس، پاریس را محاصره کردند. ژاندارک در پناه تاریکی شب برای کمک به مدافعان وارد شهر شد و در حالیکه فرمانده حمله علیه مزدوران بود، در تلاش برای آزادسازی شهر، زخمی و سپس توسط یکی از خائنین دستگیر شد. مزدوران او را در سوم ژانویه ۱۴۳۱ به نیروهای انگلیسی در لوکزامبورگ فروختند. ۳ماه بعد ژاندارک در شهر «روئن» به اتهام ارتداد مقابل اولیای کلیسای فرانسه در یک دادگاه کلیسایی که از حکومت انگلیس تبعیت میکرد، محاکمه شد. مهمترین اتهام او از نظر این بیدادگاه مذهبی، رد صلاحیت کلیسا بود. ژاندارک همچنین به جادوگری و اصرار به دریافت الهام از جانب قدیسین و استفاده از پوشش نظامی مردانه متهم شد. پس از شکنجههای بسیار، قضات حکومتی و دینفروشان کلیسا از وی خواستند از ادعاهایش توبه کند. او از گفتههای خود دست برداشت. برای درهمشکستن بیشتر، او را دوباره به سلول برگرداندند…
جنگ و کشاکش درونی
ژاندارک طی مدتی که در سلول بود، نسبت به آنچه که زیر شکنجه گفته بود، آتش جنگی بزرگ و سهمگین در درون خود احساس کرد. او در این جنگ که بسا سهمگینتر از جنگ نظامی بود، همچون همیشه پیروز صحنه نبرد شد. چند روز بعد که قضات و متولیان کلیسا به سلول او رفتند، در نهایت تعجب، او را مجدداً در لباس نظامی یافتند. ژاندارک در پاسخ گفت: «قدیسین مرا بهدلیل تسلیم در برابر کلیسا سرزنش کردند. اما حالا از راهی که انتخاب کردهام باز نخواهم گشت و عزم دیگری جز نبرد در سر ندارم». از این پس او در دادگاه با کمال شجاعت از عقیده و عزم خود برای نجات کشورش دفاع کرد. فقیهان کلیسا، ژاندارک را مرتد دانسته و حکم به زنده زنده سوزاندن او در آتش دادند و او را به مقامات حکومتی سپردند.
رقص آتش
ژاندارک در ۳۰مه ۱۴۳۱ در ۱۹سالگی بر تیرکی چوبی در «روئن» در یک بازار بدون سقف در میدان «بومارشه» و در ملأعام به شعلههای آتش سپرده شد. او به این ترتیب به ندای درونی خویش پاسخ گفت؛ تسلیم نشد و برگی زرین و درخشان در تاریخ «مقاومت به هر قیمت» از خود بر جای گذاشت.
وی در لحظات واپسین حیات به سمت مردم روئن گفت: «روئن، یعنی من اینجا باید بمیرم؟ آه روئن، از این میترسم که تو خونبهای مرا گران پرداخت کنی».
اعاده حیثیت
۲۵سال بعد از مرگ او، «پاپ کالیتوس سوم» در دادگاه دیگری از دوشیزهٔ اورلئان اعاده حیثیت کرد و در سال ۱۹۲۰ «پاپ بندیکت پانزدهم»، ژاندارک را رسماً در شمار قدیسین آورد. اما در اذهان مردم اروپا و بهخصوص فرانسه او همچنان سمبل خونهای به ناحق ریخته شده است و صدایش در گوش وجدانهای بیدار بشری هنوز طنین دارد.
بر تارک هنر
ژاندارک، سمبل تسلیمناپذیری و مقاومت تا به آخر، پس از مرگش بهصورت یک قهرمان فراموشی ناپذیر در بسیاری از آثار ادبی و هنری باقی ماند. به یاد ماندنیترین اثر هنری، فیلمی زیبا است که به نام ژاندارک ساخته شد و با استقبال بسیار در سطح جهانی روبهرو شد.
رودخانه جاری آتش
ژاندارک اگر چه در روایتها، کتابها و فیلمها، متفاوت توصیف شده است، اما پیام و حرف مشترک در همه آنها، آمادگی او برای فدای حداکثر است. از همین رو داستان حماسه ژاندارک پیوسته تازه است. چرا که با ارزشهای والای انسانی در یک مدار آرمانی پیوند خورده است.