کجایی شعر شاید آب بردت؟
نگو با من که دیشب خواب بردت
وطن را سیل اشکی برد و بلعید
تو را هم شاید این خوناب بردت
کجایی شعر دردم را بیان کن
بیان درد ایران با جهان کن
زبانم بودی و خاموش گشتی
بزن دادی! فغانم را عیان کن
عجب ربطیست بین شعر و ایران
چو او آوار شد گشتی تو ویران
چو جان داد او تو دادی جان به جانان
چو توفانی شد او کردی تو توفان
کجایی شعر حالت را گرفتند؟
همه شوق خیالت را گرفتند؟
برهنه شد وطن چون کارتنخواب
ز تو هم کفش و شالت را گرفتند؟
کجایی شعر جیغی سر ده آخر
ز جیب خویش تیغی در بیاور
بزن چاقو به قلب خصم ایران
به این شیخان بیبابا و مادر
خدایت شکر از آن گریههایت
بساز سیلی ز موج شکوههایت
روانش کن به سوی بیت ظالم
فروکش خانهٔ ظلم و جنایت
کجایی شعر... عید ما عزا شد
فغان خلق تا عرش خدا شد
بیا تا عید مردم هم بیاید
در آن عیدی که این ملت رها شد
م. شوق