728 x 90

گاهی که باید در نقطه‌ی نوشتن بایستیم...(۳)

نوشتن
نوشتن

چون آبشار، در هر فرودی

تکثیر می‌شویم و

مسیرها و فرازها و دنیایی

نو به‌دست می‌آوریم...

    ***    

* نوشتن کار مداوم، اندوختن مداوم و نو شدن مداوم است...

* برای نو شدن باید با حس زمانه و گاهی حتا با سفارش زمانه‌ و جامعه خود، هماهنگ بود. این‌جا هم همان گاههایی هستند که باید در نقطه‌ی نوشتن ایستاد. برای این هماهنگی باید درد اصلی زمانه‌ و جامعه خود را شناخت. این شناخت و هماهنگ بودن با نبض سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، ضرورت کار قلم و نوشتن است. خوب است در نمونه‌هایی از حس زمانه و سفارش زمانه و جامعه مکث کنیم...

ـ دیوان حافظ چرا با بسیاری از دیوانهای شعر سرشار و پر مایه‌ی فارسی تفاوت دارد؟ این تفاوت را مردم کوی و برزن و اهل خانه و زندگی رایج هم ـ حتا بدون داشتن توانایی تحلیل شعر فارسی ـ فهمیده‌اند. این برجستگی در فن شاعری و قدرت بیان حافظ نیست؛ بلکه در تشخیص درد و حرف زمانه‌ی خودش می‌باشد. رمز نگین انگشتری شدن دیوان حافظ میان سپهر پر نگین و ستاره‌ی شعر فارسی، در پاسخ به نیاز و درد و حس زمانه و اجتماعی‌اش است. دیوان حافظ لبالب از مبارزه‌ی فکری و فرهنگی و روشنگرانه نسبت به ریاکاران، فقیهان، محتسبان، سالوسان و دین‌فروشان عهد خویش است. قلم حافظ با آنان عهد و پیمان نبست. از این رو تشنه، سرشار، پربار، معنایاب، معناساز و هنرآموز شد. از این رو بود که جوهر هنر و فلسفه‌ی حقیقی زندگی و وجود، به خامه‌ی اندیشه و قلمش راه یافت. از این رو حافظ دنبال «لفظ قلم» و بازی با کلمات و شاعرنمایی نرفت. پس جوهر شعر هم شاعرش را شناخت و با او عهد صمیمیت و یگانگی و صفای روحی زیباسرشت را بست. در میان آن همه فن و فنون سخن‌نویسی ـ که علم و هنر را با هم آمیخت ـ، بزرگترین سرمایه‌یی که همواره تغذیه و سیرابش کرد، درک محضر مردم و ریشه‌ی رنج و نیاز زمانه‌شان بود.

ـ با یادی از آهنگ‌ساز بزرگ و نامی ایران استاد پرویز مشکاتیان، همین معنا را ازجمله و وصف او درباره اصل و جوهر هنر بیان می‌کنیم. مشکاتیان ضرورت محتوا و شالوده‌ی اثر را این‌طور بیان نمود: «مهم حرفی است که باید در موسیقی زد. اگر این حرف و محتوا نباشد، بقیه‌اش مثل چکش کوبیدن روی سیم و ساز است». همین معنا و جوهر را باید به قلم تعمیم داد. این معنا است که قلم را زیبا و ستودنی می‌کند. قلم باید معنا را در زمانه و جامعه‌اش بجوید و در تکاپوی پاسخ به آنها باشد.

* یکی دیگر از زمینه‌های رشد و نو شدن قلم، همراه شدن با مهمترین تحولاتی است که بر سرگذشت زمانه‌ی هر قوم و ملت و مردمی اثر می‌گذارد. این همراهی، همان شرح فکر و آرمانی است که می‌خواهد جامعه و سطح زندگی و اندیشه را نو کند. شاید بهترین مثال، کاری باشد که احمد کسروی در وصف و شرح انقلاب مشروطه کرد. برای درک اهمیت این کار، خوب است تصور کنیم کتاب کسروی درباره مشروطه نبود. اگر نبود، چند نسل بعد از مشروطه، چه درک و فهمی از آن داشتند؟ با اتکا به کدام مرجعی باید به نقد و تحلیل مشروطه نشست؟ بی‌تردید اگر این کتاب و نوشته‌ها و آثار موازی آن نبودند، تمام آن حماسه‌ها و صفیرها، لابه‌لای چرخ‌دنده‌ی زمانه و فراموشی، بی‌اثر و نیست  می‌شدند.

جلوتر و معاصرتر بیاییم. به ادبیات و شعر و هنر دهه‌ی ۵۰شمسی سری بزنیم. چه ویژگی‌یی داشت؟ بسیاری منتقدان ادبی و اهل فرهنگ، این دهه را سال‌های شکوفایی و درخشش ادب و شعر و هنر فارسی وصف کرده‌اند. چرا؟ جامعهی اسیر و گرفتار اختناق پس از کودتای ۲۸مرداد ۳۲و آثار زهرآگین آن بر زندگی و فکر ایران و ایرانی بود. هنرمندانی به رسالت انسانی و تاریخی هنر و قلم و درد زمانه و حس جامعه‌شان پاسخ دادند. این شد که از دهه‌‌ی ۴۰به بعد و به‌طور خاص دهه‌ی ۵۰، سیمای ادبیات و شعر و هنر ایران جامه‌یی دیگر به بر کرد، به میان مردم کوچه و بازار رفت و در جان و ضمیر نسل نوخواه و آزادیخواه نفوذ کرد. همه رمز و راز درخشش و تحولش در پاسخ دادن به عطش زمانه و جامعه بود.

* در کار هنری ـ ازجمله دنیای نوشتن ـ اصل «تماشا» از کاراترین اصول خوب نوشتن و خلق نوشته‌ی خوب است. کار تماشا، تصویرگرایی و ثبت دیده‌ها است. هر آنچه در مغز و ذهن و ضمیر ما بدل به تصویر شود، دیگر مرگ ندارد. خاطره‌ها از این‌گونه‌اند که از خردسالی تا کهولت، حلقه‌های به هم پیوسته و مداومی می‌شوند که آفتاب و باد و باران و آتش زمانه‌ها از هماوردی‌شان عاجزند. پس «تماشا» کردن و «خوب دیدن»، برای قلم سرمایه‌سازند...

*  خوب نگاه کردن، یک هنر است. آن را تجربه کنیم! مشاهده کنیم! از دیده‌هایمان طرح نو برداریم و آنها را بنویسیم! باز مشاهده کنیم و بخوانیم و بنویسیم! به هر چیزی علاقه داریم، بیشتر بخوانیم؛ کمتر، ولی خوب بنویسیمش. اگر به شعر علاقه داریم، ۱۰۰شعر بخوانیم، یک شعر بنویسیم! ۲۰۰کتاب بخوانیم، یک کتاب بنویسیم! هرگز مغلوب و مجذوب حجم نوشته‌ها نشویم! این‌ها فریبند. این‌ها زیر پایمان را خالی می‌کنند! به‌خاطر بسپاریم که «حافظ» فقط یک دیوان با ۴۹۵غزل، ۴۲رباعی، چند قطعه و دو سه‌تا قصیده نوشته است. اما تمام زمانهای بعد از خودش را فتح نمود. فروغ فرخ‌زاد همینطور؛ پابلو نرودا همینطور، ویلیام شکسپیر همین‌طور و... پس با تماشا کردن و تصویر برداشتن ـ از طبیعت، از کتاب، از تاریخ، از زندگی و...، عضلات قلم و جوهری را که باید بر بوم کاغذ صورتگری کند، نیرو و توان و خلاقیت ببخشیم.

*  از نو شدن نترسیم؛ مثل باران از افتادن نهراسیم. مثل آبشار باشیم. بگذاریم با شتاب بر سنگ‌ها فرود آییم؛ بدانیم از این فرود، تکثیر می‌شویم و به فراز می‌رویم و صدا و دنیایی نو به‌دست می‌آوریم.

* همیشه گرسنه‌ی تماشا کردن ـ آموختن و یاد گرفتن ـ باشیم. همیشه تشنه‌ی فهمیدن باشیم. به همه سؤال‌هایی که برایمان ایجاد می‌شود، پاسخ بدهیم. برای رسیدن به پاسخ‌ها، کاوش کنیم، کنکاش کنیم، بگردیم، بجوییم، بخوانیم، در تکاپو باشیم و پیدا کنیم. تا به جواب نرسیده‌‌ایم، قانع نباشیم و آرام نشویم!

* نباید به واکنش اولیه و بدون عمقِ نظرِ خود قناعت کرد و با رضایت خاطر، مهر تکمیل بر آن زد. نه! این شوق زودگذر را نباید نهایت یک فهم و توصیف آن در نوشته دانست. نباید به تمناهای کم‌عمق و فریبنده و برق چند کلمه دل سپرد و آن را پایان رضایتمند یک تلاش تلقی کرد. باید بر خود سخت گرفت و از کوشش برای یافتن کلمات و ترکیب مناسب آنها برای شکوفا نمودن جوهر و معنایی که باید بشکوفد، باز نماند...

ـ در گاه‌گاههایی که باید در نقطه‌ی نوشتن بایستیم، یعنی در امر پاسخ قلم به زمانه و جامعه خود، این هفته‌ها و روزها شاهد سمت و سوی جدیدی در تحولات سیاسی و اجتماعی و تاریخی ایران هستیم. در قسمت بعدی از منظر مکث در نقطه‌ی نوشتن، به چرایی و ضرورت نوشتن آن خواهیم پرداخت...

 

ادامه دارد...

 

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/97caa5d5-4089-4762-95b8-129fd0d30b48"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات