در آستانه سی و چهارمین سالگرد قتلعام ۳۰هزار زندانی سیاسی مجاهد و مبارز و سر موضع، از جمله برادر قهرمانم، شهید سر بهدار احمد رئوف بشری دوست، آخرین عکس او را که در بهار ۱۳۶۷ پس از آزادی بسیار کوتاهش از زندان و قبل از دستگیری مجدد گرفته شده و اخیراً از طریق دوستی بهدستم رسیده است را منتشر میکنم.
آخرین باری که من احمد را دیدم ۲۰شهربور ۱۳۶۰ و دو روز قبل از دستگیری خودم توسط پاسداران خمینی بود. تا پیش از این، آخرین تصویری که سالها از احمد در ذهن داشتم، همان تصویر دوران نوجوانیاش بود.
میتوانید تصور کنید بعد از ۴۱سال جدایی و بعد از ۳۴سال عبور سرفرازانهاش، این تصویر جدید و واقعی از چهره جوان، مصمم و معصومش چه غوغایی در من برانگیخت.
احمد نازنینم!
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری؟
- نه؟
از آن پاکتری.
تو بهاری؟
– نه،
– بهاران از توست.
از تو میگیرد وام،
هر بهار اینهمه زیبایی را.
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم تو!
احمد دوران نوجوانیاش را همانند هزاران نوگل مجاهد دیگر در پشت میلههای زندان سپری کرد و به مجاهدی جوان، رشید و برومند و آبدیدهتر از پولاد در نبرد با خمینی، ضحاک دوران تبدیل شد.
بعد از عبور از سیاهچالها و شکنجهگاههای زندانهای رشت، اوین و گوهردشت کرج و تحمل بیش از ۵سال فشار و شکنجه، بهمحض آزادی، پرشور و بیقرار برای پیوستن به ارتش آزادیبخش اقدام کرد ولی در میانه راه دستگیر و در قتلعام ۶۷، مغرور و گردنفراز، سرموضع شرف و آزادی ایستاد و با دفاع از سازمان محبوبش جاودانه شد.
قبل از سفر به دیار بیقراران، احمد به خانه تکتک دوستان و آشنایان سر زد و خداحافظی کرد. بهگفته یکی از آنها «احمد سرشار از امید به آینده روشن مردم ایران بود. میگفت خواهید دید که مجاهدین این رژیم را سرنگون خواهند کرد».
محقق کردن آرزوی احمد و هزاران مجاهد و مبارزی که برای یک ایران آزاد و آباد جنگیدهاند و جان فدا کردهاند، مسئولیت ماست و تا آخرین نفس برای تحقق آن خواهیم جنگید.
(معصومه رئوف بشری دوست)
بیشتر بخوانید
------------------------
کتاب مسافر دیار بیقراران (به یاد مجاهد قهرمان، شهید سربهدار احمد رئوف بشریدوست)
کتاب داستان مصور «شازده کوچولو در سرزمین ملاها»