عاشقانهیی در سیر و سلوک رفیقانههای سالهای ابـری
***
واسه سرگردونی من تو پناه و تکیهگاهی
من اگه روزم اگه شب تو برام خورشید و «ماه»ی
من اگه فریادم و آه تو نهایت جوابی
من اگه خاکم اگه برگ تو برام بارون و آبی
من اگه اسیر غربت نشدم غریبه با تو
قصهی سرگردونیهام با تو از من میگه با تو
بین ما هرچی که بوده هستی و دنیای یک عشق
دست ما، ما رو به هم داد ما شدیم معنای یک عشق
در سکوت ساکت ما توی فریاد دقایق
آه ما همریشه بود و راه ما فرش شقایق
وقتی توفانهای یادت میزنه به باغ یادم
نعرهی شقایق و یاس میگیره از تو سراغم
نمیدونم عشقتو کی به پریِ بادها داد
چی بگم به نعرهی دشت؟ چی بگم به نعرهی باد؟
هنوزم فریاد و آهم تو نهایت جوابی
هنوزم خاکم و برگم تو برام بارون و آبی...
س. ع. نسیم