جشن چهارشنبهسوری همانطور که در فراخوان ستاد اجتماعی مجاهدین در داخل کشور آمده جشن آتش برای روشنایی و آزادی در ظلمت استبداد آخوندی است.
خاطرم هست زمانی که در زندان بودم، از آنجا که داشتن ساعت ممنوع بود، از روی اذان ظهر و یا آفتاب که از لابلای پنجرهها به داخل میتابید زمان را متوجه میشدیم، یا حساب ماهها و روزها را با کشیدن خط روی دیوار میتوانستیم بفهمیم. در زندانهای انفرادی 209که هیچ آفتاب و نوری هم از بیرون به داخل نمیتابید، فقط از صدای زنگ دانشگاه ملی حدود زمان را تشخیص میدادیم ولی با این حال مجاهدین هیچ مراسمی را در زندان تعطیل نمیکردند. از مراسمهای سازمانی تا مراسم های مذهبی و ملی، حتی در انفرادی با زدن مورس به همدیگر و تبریک و یا از طریق هواکش اتاق به اتاق بغلی و با هر امکان دیگری در هر شرایطی، این جشنهای ملی را به کوری چشم دشمنان جشن میگرفتیم.
در چهارشنبهسوری بهطور سمبلیک از روی آتش میپریدیم و باشادی و خنده که تمام بند را پر میکرد حرص پاسدارهای بند را در میآورده و آنها هم به بهانههای مختلف به بند یورش میآوردند.
در سالهای 64و 65به بعد که اوج اعتراضات زندانیان و اعتصاب غذا بود تقریباً هر بار نزدیک عید به بهانههای مختلف با یک سناریوی از پیش تعیین شده به بند تهاجم میکردند. آخرین بار نزدیک ایام چهارشنبهسوری و عید 65بود که یک بار با همین بهانه به بند یورش بردند و همه خواهران را که حتی چادر و روسری سرشان نبود، با کتک و چشمبند بیرون بردند که نشان میداد رژیم حتی تحمل یک آمادگی و رفت و روب برای جشن ملی توسط مجاهدین را ندارد.
همان روز در حالی که اکثر خواهران از جمله خود من فرصت حتی پوشیدن یک لباس گرم در سرمای اسفند ماه را نداشتیم با لباس خیس و با دمپایی به روی تپهایی که پر برف بود بردند و همه را ردیف کردند. سرما آنقدر زیاد بود که به مغز استخوانمان میرسد حتی کسی اجازه نداشت برای اینکه کمی گرم شود تکان بخورد و سریع از پشت با کتک مواجه میشد. آن روز از صبح تا شب که هو ا رو به تاریکی رفت همه را سر پا نگهداشتند. هوا آنقدر سرد بود که خود نگهبانها طاقت نیاوردند و در ماشین با بخاری نشستند.
از شدت سرما در آن برف زمستان احساس میکردیم که قلب مان دارد از کار میایستد. نه لباس کافی داشتیم و نه توان تکان خوردن. بعد از تاریکی چند نفر از جلادها آمدند، یکی یکی اسم مان را پرسیدند و در حالیکه یا مشت بر سر هر نفر میزدند، همه را به سلولهای انفرادی بردند.
مریم گلزاده غفوری که در زندان با هم و بسیار صمیمی بودیم در کنار م ایستاده بود که بر سر او دو مشت زدند و گفتند یکی برای خودت و دیگری برای پدرت.
آن شب همه را به انفرادی بردند ولی مجاهدین باز هم در انفرادی تاریک، نه تنها دست از اعتراض بر نداشتند، بلکه مستمراً به همدیگر جشن چهارشنبهسوری را تبریک میگفتند و با مورس روی دیوار کنار دستی و یا زدن مورس با پا برای سلولهای دورتر و یا صحبت از طریق هواکش با سلول کناری بالاخره جشن را برگزار کردیم.
رژیم با هیچکدام از این ترفندها نتوانست مانع برگزاری این مراسم که جنبه اعتراضی داشت، بهخصوص جشن چهارشنبهسوری بشود.
واقعیت این است که این راهی بود که زندانیان مقاوم از سال 60به بعد کوبیدند که البته اکثر آنها در قتل عام 67جاودانه شدند،کسانی که یاد و نام و راه رسم شان همچنان در زندانهای رژیم آخوندی زنده است و مراسم چهارشنبهسوری با مدار کیفا متفاوت با قبل در اعتراض به رژیم برگزار میشود.
امسال اما در همبستگی با زندانیان، بهخصوص زندانیان قیام دی ماه 96 جوانان انقلابی و کانونهای شورشی آماده میشوند تا قیام دیگری را بیافرینند و با آتش چهارشنبهسوری سرتاسر ایرانزمین را تبدیل به میدانی برای رویارویی با نظام پلید آخوندی کنند.
تو دیکتاتور من آرش
آتش جواب آتش