نگاهم را بهشهاب سپردم
و به کوچه رفتم
تا زیباترین ترانهام را
برای آزادی بخوانم.
زمین پر از ستاره بود،
دستهایم پر از تپش
و گیسوان بلند شعله ها
در سرتاسر شهر شورشی
با اشباح فرتوت فریب
در آویخته بود
ترانهام با دو بال آتشین
ناگاه اوج گرفت
و طرح سپید آزادی را
در آسمان بیتاب شهر
به تصویر کشید.
در هجوم سیاهی
به حس گرم کوچه
انگشت شلیک را دیدم
و سایههای مرگ را
که در آتش نگاهم سوخت.
اینگونه من شاهدی شدم
بر هراس سرد ظلم
از طلوع خشم
در چشمان روشن انقلاب.
ف. پویا