مرگش در شب میلاد عیسی مسیح رخ داد. شب میلاد پیامبر عشق و رهایی. پیامبر خیر و برکت، به دور از ستم و شقاوت. شبی آکنده از شور و نشاط و لبریز از جنبش و حیات. شبی که خنده بر لبها و شادی در دلهای مردم سراسر دنیاست. پس بیجهت نیست که قاصد نشاط و خندهها، همان پسرک یتیم و فقیر، در چنین شبی در قلوب مردم جاودانه شود.
«… دخترم، الآن ساعت ۲ نیمهشب کریسمس است… میدانی که من آخرین سالهای زندگی خود را سپری میکنم. اما همچون همیشه معتقدم که با داشتن هدف و با سختکوشی و کار مستمر میتوان به خواستهها و آرزوهای بزرگ رسید و شادی را برای مردم به ارمغان آورد…
… من درد و رنج خیلی زیادی کشیدم… اما در تمام طول عمرم به مردم عشق ورزیدم و آنها را بیش از هر چیز دیگری در دنیا دوست داشتم و این عشق بود که مرا در تحمل آن درد و رنجها استوار نگه داشت» (از نامه چارلی چاپلین به دخترش، جرالدین).
چارلی چاپلین (۱۸۸۹-۱۹۷۷)
در میان چهرههای درخشان تاریخ هنر، نامی میدرخشد که فراتر از مرزها، زبانها و فرهنگها معنای مشترکی دارد: چارلی چاپلین. نابغهٔ دنیای سینما و یکی از بزرگترین هنرمندان تاریخ معاصر، با قلبی سرشار از عشق به مردم، در سالهای آخر زندگی خویش، با ما از «عشق» سخن میگوید. مدت یک قرن است که مردم سراسر جهان از تماشای فیلمهای او میخندند. هنرمندی خلاق که هنر خود را برای مردم و در خدمت به مردم بهکار برد و آن را با درد و تنهایی و رنج آنها پیوند داد تا نویدی باشد بر امید و مقاومت؛ و صبر و صلابت. او هنر را به ابزاری برای مبارزه با بیعدالتی و نابرابری تبدیل کرد. وقتی که شب ستم و شقاوت بهسر رسد، خورشید صبحگاهی، هر لبی را به لبخند، هر چشمی را به زیبایی و هر قلبی را به عشق و دوستی باز خواهد کرد.
اروپا-آخرین دهه قرن نوزدهم
جنگ، بحران، رکود بزرگ اقتصادی، فقر و موج بیکاری، اروپا را فراگرفته است. ۱۶آوریل ۱۸۸۹ در منطقهٔ فقیرنشین لندن، در خانوادهای محروم و تنگدست اما هنردوست، کودکی چشم به جهان گشود که بعدها لب میلیونها انسان را به خنده و شادی گشود: «چارلز اسپنسر چاپلین».
کودکی که میرفت تا برای یک قرن - و بهیقین برای همیشه- خنده بر لبان مردم جهان بیاورد و نامش را بهعنوان هنرمندی مردمی و محبوب، بلندآوازه و جاودان کند.
دوران کودکی چارلی در لندن با فقر و سختی گذرانده شد. رنج و مشقتی که بهطرزی غیرقابلتصور تلخ و دشوار بود. این سالهای پرمشقت، شخصیت او را شکل داد و درسهای عمیقی از زندگی به او آموخت. او که از کودکی شاهد رنج و درد مردم بود، تصمیم گرفت از استعدادهای خود برای تغییر دنیا استفاده کند. این نگاه انسانی، پایه و اساس هنر او شد و بهطور مستقیم در آثارش بازتاب یافت.
نخستین اجرای چارلی کوچک
اولین تجربهٔ هنری چارلی در سن پنج سالگی رخ داد. هنگامی که مادرش در تئاتر مشغول به کار بود، او را نیز به همراه خود میبرد. در یکی از اجراها، زمانی که شیئی به سر مادرش اصابت کرد و او خونین به پشت صحنه برگشت، مدیر تئاتر به چارلی کوچک فرصتی داد تا برای تماشاگران ترانهای بخواند. واکنش تماشاگران نسبت به آواز او چنان گرم و پرشور بود که بارانی از سکهها به سمت او باریدن گرفت. پسرک فقیر، مات و مبهوت، آوازش را قطع کرد و معصومانه گفت: میخواهم پولها را جمع کنم. این کار او، محبت، خنده و تشویق تماشاچیان را دو برابر کرد. این لحظه نخستین بروز استعدادهای او در عرصه هنر بود که در آن خوش درخشید.
دیو سرنوشت
اما سرنوشت، بیرحم و غدار در کمین بود. چارلی پیش از ۹سالگی دو بار به اردوی کار فرستاده شد و ۱۲ساله بود که یتیم شد. پدرش، خوانندهٔ آواز، در ۳۷سالگی درگذشت و مادرش، هانا هیل، که از بیماریهای مختلف رنج میبرد، از سرپرستی و نگهداری کودکان عاجز شد. چارلز کوچک به یتیمخانه منتقل شد اما او سر تسلیم به سرنوشت را نداشت و به شرایط سخت و ناگوار زندگی اعلان جنگ داد. چارلی، که دربارهاش گفتهاند، «شعر خواندن را قبل از حرفزدن و رقص را قبل از راه رفتن آموخته بود»، این بار تصمیم داشت با نمایش و بازیگری، هجوم سهمناک سرنوشت غدار را با نمایشات طنزآمیز و جادویی خویش به سخره بگیرد.
او با وجود همهٔ مشکلات در یتیمخانه، به اجرای چند نقش کمیک پرداخت و اولین نقش مهم خود را در نمایشنامه «شرلوک هلمز» بهدست میآورد.
یک نقطه عطف
چاپلین در سال۱۹۱۰ به آمریکا سفر کرد. چهار سال بعد در ۱۹۱۴ تاریخ سینما شاهد یک نقطهعطف بود و سرنوشت هنر نو پای سینما به شکلی دیگر رقم خورد. چارلز فقیر و یتیم در این سال شخصیت بیهمتای خود را خلق کرد. اکنون، حرفی نو برای گفتن وجود دارد: «چارلی چاپلین». رخدادی اثرگذار در زندگی چارلز فقیر و نقطه عطفی ماندگار در تاریخ سینما.
در این سال، چاپلین اولین فیلم خود را ساخت و شخصیت «آواره» را خلق کرد. شخصیتی با حرکات خندهدار، طنز نیشدار و کلاه لبهدار که بهسرعت شهرت یافت. این شخصیت فقیر و بیکار، اما مهربان و زحمتکش، به نمادی از طبقه محروم تبدیل شد و چارلی هنر خود را برای نشان دادن دردها و رنجهای مردم بهکار گرفت. «آواره» بهعنوان نماینده طبقه کارگر و فقیر، در دل مردم جای گرفت. طبقهٔ محروم آن زمان که چارلی نیز برخاسته از آن بود و شباهت بسیاری به زندگی دوران کودکی خودش داشت.
فیلمشناسی
چارلی چاپلین در کمتر از ۳سال به یکی از معروفترین شخصیتهای هنری جهان تبدیل شد. از معروفترین فیلمهای چارلی چاپلین فیلم «کودک» در سال ۱۹۲۱ است. شاهکاری که در آن چارلی چاپلین دست در دست «کودکی خویش» مردم را میخنداند. در فیلم «جویندگان طلا» او بهدلیل کمبود غذا به یک پوتین کهنه برای خوردن روی میآورد. در فیلم «سیرک»، جوایز اسکار سال ۱۹۲۸ را، بهعنوان بازیگر، کارگردان، آهنگساز و تهیه کننده دریافت کرد.
او در فیلم «عصر جدید» در سال ۱۹۳۶، به مشکلات آن دوره که کارگران و زحمتکشان لابلای چرخدندههای مناسبات ستمگرانهٔ حاکم له میشوند، پرداخت. چاپلین معتقد بود کمدی فقط برای خنداندن نیست، بلکه ابزاری است برای نشان دادن حقیقتهای تلخ زندگی. در این فیلم او نگاهی تند و بیرحمانه به مناسبات اجتماعی و ستمهای وارده به کارگران داشت.
جنگ خانمانسوز
چاپلین در دوران جنگ جهانی دوم، فیلم «دیکتاتور بزرگ» را ساخت. در این فیلم، او هیتلر را به سخره گرفت و بر قدرت دیکتاتورها و ستم آنان نقدهایی بیرحمانه وارد ساخت. این فیلم به یکی از شاهکارهای سینما تبدیل شد که نه تنها ارزش سیاسی داشت، بلکه از نظر هنری نیز اثرگذار بود.
سانسور
هنر چاپلین فراتر از سرگرمی بود. او هنرمندی بود که بیپروا علیه ظلم و بیعدالتی ایستاد. با شروع دوران «جنگ سرد»، در اوایل دهه۵۰، جریان فاشیستی معروف به «مک کارتیسم» در آمریکا نفوذ گسترده پیدا کرد و دامنهٔ آن به هالیوود رسید و سانسور در آن به جریان افتاد. چارلی چاپلین، که همواره دیدگاه مترقی خود را در فیلمهایش نمایش میداد، اکنون مورد حملهاین جریان قرار گرفته بود و از هر طرف تحت فشار قرار داشت. او که در این زمان ۶۰ساله بود، تن به اختناق نداد و در سال۱۹۵۲ تصمیم گرفت به انگلستان بازگردد. همزمان با ترک هالیوود، بازگشت او به آمریکا از سوی دولت وقت ممنوع اعلام شد. اما مردم انگلستان از او همچون یک قهرمان، استقبال گرم و بینظیری بهعمل آوردند.
چارلی چاپلین بعد از ۲۰سال دوری از آمریکا در سال۱۹۷۲ بهدعوت جامعه هنرمندان سینمای آمریکا به ایالات متحده بازگشت. این دعوت نوعی عذرخواهی جامعه آمریکا از اخراج او از این کشور تلقی شد. او در آنجا به پاس قدردانی از زحماتی که در عرصه سینما کشیده بود، جایزه آکادمی را برای یک عمر فعالیت سینمایی دریافت کرد و نام او برای همیشه در صفحه تاریخ سینما بهعنوان یکی از بزرگترین کمدینهای هنر هفتم به ثبت رسید. اما چیزی که چاپلین را فراتر از یک هنرمند موفق قرار میدهد، مهربانی و مسئولیتپذیری او بود. او باور داشت که هنرمند باید در قبال مردم و جامعه خود پاسخگو باشد و از هنر خود برای عدالت و آزادی مردم استفاده کند.
چاپلین مهارت و استعداد عالی در بازیگری، کارگردانی، تهیه کنندگی و آهنگسازی را یکجا دارا بود و بسیاری از آهنگها و موسیقی متن فیلمهای او چه بسا معروفتر از فیلمهایش هستند و موسیقیدانان نامی بر آن صحه گذاشتهاند.
سخنان ماندگار
جملات و آموزههای جاودان او، برای همیشه قلب و روح آدمی را به ستایش این انسان بزرگ برمیانگیزد:
«وقتی زندگی صد دلیل برای گریه کردن به شما نشان میدهد، شما هزار دلیل برای خندیدن به آن نشان دهید»
«یک روز بدون خنده، روزی است که به هدر رفته است»
«آموختهام که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر میخواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او»
«آموختهام وقتی غمگین هستید دنیا شما را به سخره میگیرد، وقتی شاد هستید دنیا به شما لبخند میزند اما وقتی دیگران را خوشحال کنید دنیا به شما تعظیم میکند»
چارلی در استمرار زمان
میراث چاپلین همچنان زنده است. او نشان داد که چگونه میتوان از سادهترین ابزارها برای بیان عمیقترین پیامها استفاده کرد و چگونه میتوان در سختترین شرایط، انسانی باقی ماند. چارلی، انسانی که از دل فقر به اوج هنر رسید و بر بام قلوب مردم جهان جای گرفت، یادآوری است از اینکه انسانیت و عشق میتوانند هر مانعی را پشت سر بگذارند.
نابغهٔ بزرگ عصر، فاتح دوستداشتنی قلبها و یکی از نوآوران بیهمتای تاریخ سینما، که دمی از تلاش و کوشش در بیان درد و خلق شادی باز نمیایستاد، سرانجام در شب کریسمس۱۹۷۷ دیده از جهان فرو بست. شبی که برف، همه جا را سفیدپوش کرده بود.
ب.بخشی – ۲۴دسامبر ۲۰۲۴