وقتی دریچههای مردد
از ملامت شب لبریزند
وقتی صدا در وزش شبگاهی زنجیر
در دو سوی دیوار ستبر ممنوع
با علامت مورس
گوش به گوش میکوچد
وقتی در سرخی خیس نگاه
اضطرابی سنگین، کرده کمین
وقتی در پیشانی روزنامههای یاوهٔ پایتخت
سلیقهٔ سانسور
مرگ و موریانه و مدح میچیند
وقتی شهر، بندر بندر، انبار انبار،
پر از کینهٔ نیترات است
وقتی پچپچ درگوشی
عطر خجستهٔ باروت با خود دارد
وقتی شکستن بغض انفجاری شهر
جرقهیی را ـ فقط جرقهیی را ـ منتظر است
...
آوار میشوم بر حجم سرد سکوت
کبریت میشوم در قبیلهٔ باروت
شلیک میکنم بر شقیقهٔ تاریکی
شلیک
میکنم
بر شقیقهٔ
تاریکی
ع. طارق