هموطن! هنگام سنگر ساختن در هر خیابان است
وقت عریان کردن غیرت در این جانانه میدان است
گاه بوسیدن رسیده گونهٔ سخت مسلسل را
فصل پنجم آمد اینک نوبت ماشهچکانان است
بغض را در سینهات زنجیر کن، باروت میخواهیم
سرخ و سربین شو، کنون هنگامهٔ شلیکسوزان است
خانه سنگر، کوچه سنگر، سینههای کینهور سنگر
شعلههای انتقامی سرخ در هر دیده رقصان است
خون «سارینا» و «نیکا» دستها را کرده آتشفام
دست خونین، رایت پیکار ایران با انیران است
زاهدان شد لجهٔ خون، قلب کردستان شفقباران
رودی از دلهای پرپر بر سر دستان تهران است
گاه در هم ریزی اندازههای ساکت دیروز
موعد توفانی تغییر عادتهای دوران است
اختیار خشم جوشان از مجال صبر بیرون شد
مهلت فرهنگ شلیک و چکاچکهای توفان است
سر زد آبان از خیابان، سررسید مرگ مرگآشام
خون آبان در خیابان ضربه ناقوس پایان است
آی ایرانی ای آتشفشان در قفس محبوس!
خشم را عریان کن اینک خشم عریان چارهچرخان است
علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق)
۱۰ آبان ۱۴۰۱