«سپیدههای میلاد آدمیزادی
آزادی را
در سایهات تمرین عشق میکنند...»
***
علی صارمی آفریننده بود. بهپایدارندهی خجستگی پایداری، تا حشمت مقاومت را خِـلعت خلقش باشد.
علی صارمی احیاکننده بود. سپیدهساز و بامدادآفرینِ عصر افول و غروبها شد و ماند.
مرواریدی درخشان از نامهایی که گنجینهها و داراییهای ملتی در مسیر وصال آزادیاند...
نامی غبارروب واژهها در هیاهوی معناکشی فقیهان.
ـ علی صارمی، تعبیر نقد و حال نگاه و رؤیای شبانههای ملتیست
«تا تعبیر خوابشان را
به آب و آینه نسپارند...»
دلاوری از حلقههای ستارهی دنبالهدار آزادی با پژواک مانای طنین الفباهایش در نای و گلوی خلقی مشتاق وصالش.
شانهی ستبر و یال مغرور در برابر سلسلة توفانهای بلا. تکیهگاه و پناهی آرامبخش برای سرهای عاشقان دلتنگ، به هنگامههای سربداری یوسفان عاشق، که:
«دلتنگیهای آدمی را
باد ترانهیی میخواند
و رؤیاهایش را
آسمان پر ستاره نادیده میگیرد» (۱)
«بهترین عموی دنیا»، مفهوم ارتفاع شکوهناک رؤیا و آرزوهای پاک و زیباییست که واژهها به شوق وصفشان، برایشان خـلعت شعر میپوشند. شعرهایی که در قدرت استعارهها و بداعتشان، به رضایت خاطر نمیرسند و واگوی احساس شرم و حسرت و دریغ خویشاند. لحظاتی چنین را حس بیآرام عشق میداند و موسیقیِ آن:
«کجاست آن جهان؟ کجاست؟
که شعرها به گـرد او
طواف واژهها کنند؟»
علی صارمی، مردی که میعاد مرگش، «صارم» ی هست مرادف دلاوری و برندگی شمشیر سپیدهی آزادی بر شبِ پلشتیگستر فقیهان ریایی.
وجودی از آنگونه انسانها که در بیجاهی خویش، وجاهت مقامی دارند که عشق، با «شهد شهود و کشف مضامین بیبدیلش» (۲)، ژرفـای حقیقت ازلی و ابدیاش را از آنان وام میگیرد:
«این والـه و شـیدا که سرِ «دار» شدهست
این لعل بدخشان که به بـازار شدهست
از خون جگر سرمـه کشیده است به چشم
تا عشق، از او عشق خریـدار شدهست...»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ از «سکوت سرشار از ناگفتههاست»، مارگوت بیکل، ترجمهی احمد شاملو
۲ـ از «گزیدهی غزل معاصر»
(س.ع.نسیم)
آزادی را
در سایهات تمرین عشق میکنند...»
***
علی صارمی آفریننده بود. بهپایدارندهی خجستگی پایداری، تا حشمت مقاومت را خِـلعت خلقش باشد.
علی صارمی احیاکننده بود. سپیدهساز و بامدادآفرینِ عصر افول و غروبها شد و ماند.
مرواریدی درخشان از نامهایی که گنجینهها و داراییهای ملتی در مسیر وصال آزادیاند...
نامی غبارروب واژهها در هیاهوی معناکشی فقیهان.
ـ علی صارمی، تعبیر نقد و حال نگاه و رؤیای شبانههای ملتیست
«تا تعبیر خوابشان را
به آب و آینه نسپارند...»
دلاوری از حلقههای ستارهی دنبالهدار آزادی با پژواک مانای طنین الفباهایش در نای و گلوی خلقی مشتاق وصالش.
شانهی ستبر و یال مغرور در برابر سلسلة توفانهای بلا. تکیهگاه و پناهی آرامبخش برای سرهای عاشقان دلتنگ، به هنگامههای سربداری یوسفان عاشق، که:
«دلتنگیهای آدمی را
باد ترانهیی میخواند
و رؤیاهایش را
آسمان پر ستاره نادیده میگیرد» (۱)
«بهترین عموی دنیا»، مفهوم ارتفاع شکوهناک رؤیا و آرزوهای پاک و زیباییست که واژهها به شوق وصفشان، برایشان خـلعت شعر میپوشند. شعرهایی که در قدرت استعارهها و بداعتشان، به رضایت خاطر نمیرسند و واگوی احساس شرم و حسرت و دریغ خویشاند. لحظاتی چنین را حس بیآرام عشق میداند و موسیقیِ آن:
«کجاست آن جهان؟ کجاست؟
که شعرها به گـرد او
طواف واژهها کنند؟»
علی صارمی، مردی که میعاد مرگش، «صارم» ی هست مرادف دلاوری و برندگی شمشیر سپیدهی آزادی بر شبِ پلشتیگستر فقیهان ریایی.
وجودی از آنگونه انسانها که در بیجاهی خویش، وجاهت مقامی دارند که عشق، با «شهد شهود و کشف مضامین بیبدیلش» (۲)، ژرفـای حقیقت ازلی و ابدیاش را از آنان وام میگیرد:
«این والـه و شـیدا که سرِ «دار» شدهست
این لعل بدخشان که به بـازار شدهست
از خون جگر سرمـه کشیده است به چشم
تا عشق، از او عشق خریـدار شدهست...»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ از «سکوت سرشار از ناگفتههاست»، مارگوت بیکل، ترجمهی احمد شاملو
۲ـ از «گزیدهی غزل معاصر»
(س.ع.نسیم)