اگر گیتی سراسر شب، کمین کرده به شب، دشمن،
اگر در خون من غلتان، دم تیز و تف آهن،
اگر تا قبضه در قلبم به زهر آلوده صد خنجر،
اگر در سینی زرین سرم پیشاروی دشمن،
اگر خونم بشوید دشنههای تشنه را هر دم،
اگر بارد تنم را تازیانه، نشتر و سوزن،
اگر داغم نهد بر پشت و پهلو، روز و شب دژخیم،
برافروزد هزاران شعله در فانوس پیراهن،
اگر عمرم سراسر در سیهچال فراموشی،
اگر هر لحظهام با کژدم جرار در گلخن،
...
رگانم بگسلد، دستم بسوزد، تار بادا دیدگانم، تار،
برد هر ذرهام را باد یغماگر به هر برزن،
دریغا! دور از من، هرگز و هیهات! صد زنهار!
نیارم روی برتابم دمی از عشقت، ای میهن!
دمی از عشقت ای آزادی ای غایبتر از غیبت!
دمی از عشقت ای آزادی ای گمگشته یار من!
ع. طارق