صفای جاودان عشق و فدا در نگاهت
شعله رهایی زیباترین وطن را تا بیکران برافروخت
آنگاه که بربام قصر خروشیدی: مردممان ما را آزاد کردند!…
درخشش حیات از طنین کلامت؛
زوال تیرهترین شب میهنی است
که از اعدام و قتلعام سرخ فام است…
نامت پرچم برافراشته و سرود سرخ پیروزی است،
تا آزادی بیتردید میهن،
که بذر آن در رنج دستهایت آشیان ابدی دارد
و امید روشن و بیزوال پیروزی و رهایی را در دشتهای میهنت نشا کرده است…
اینک در شکوه جسارت بیهمتای فدای همه چیز برای خلقت؛
که رسم توست؛
در سرو قامت کانونهای شورشی؛
در همه جای میهن قد برافراشته است…
و نگاهها در شوق دیدن گامهایت
خاک منتظر میهن را بردیده مینهند…
کلام سرخ تو در آفتاب جاودان «نامت»
که زیباترین سرود فدا و رهایی است
هر لحظه ورد زبانهاست…
و بیقراری قلبها برای دیدارت نماز عشق است
سپیدهدمان میهنت به امید دیدار تو
روشنایی امید را به خلقت هدیه میکند…
م.آزاده