اخیراً سلطنت جویی ز حسرت
کلامی گفت در اوج بلاهت
من آن هستم که چندی پیش گفتم
منم مشتاق و بیتاب وکالت
که تا راهی برایم باز گردد
شوم شایان «ساپورت» و عنایت
نشانندم به تخت پادشاهی
شوم فرمانروا شاه جوانبخت
از این شاهزاده و شاه مجازی
شوم شاهنشهی در واقعیت
اتوبوسی کنون مجانی و مفت
شده آماده بیهر رنج و زحمت
«همه با هم» سوار این اتوبوس
بیایید تا رویم سوی ولایت
منم راننده و تصدیق دارم
شوم از چند جایی هم حمایت
به مقصد میرسانم کاروان را
در این ره میشوم هر آن هدایت
به این عالیجناب شورشگری گفت
ز روی تیز هوشی و درایت
کمی «دیر آمدی ای یار سرمست»
چه با کارت اتوبوس یا وکالت
گذشت آن روزگار میوه چینی
زمان غدر و استبداد و غارت
که چون «جمبوجت» مجانی شیخ
ز راه آید اتوبوس رذالت
خیابان است و شورش چاره کار
سلاح آتشین در دست ملت
سرافرازی از آن خلق ایران
نه شاه و شیخ گوید با شجاعت
گودرز – بهمن ۱۴۰۱