برای محمدعلی حاجآقایی و جعفر کاظمی
کدام صورتگریست
تا طرح ستاره بر ترمهٔ سپیدهدمان را
در پیرسالیِ ظلامی دیرپای
بر بوم وطن جار میزند
وقتی افق با افق
از ارغوان سخن میگوید و
ارغنون
تنها زخمهٔ لاله
بر نای خویش مینهد...!
چندان در این ظلام
با کوبش ستاره به دیوار نیمشب
ابلیس دیوسا
در وحشت تولد خورشید
خنجر نهاده بر گلوی سپیده
که واژهها
ـ این طعم همیشهٔ طلوع ـ
ترجیع بر بوم صورتگر این خاک نهادند:
ـ این است دیکتاتور!
هان!
ای محارب این شام مرگزای!
هان!
زندانیِ بیخسته از تداوم سلولهای تُو به تُو!
اینسان که تسخر زده مهابت ابلیسِ مست را،
پیوندتان
هر صبح میتراود
در روشنای دانشِ خورشید
در نایهای نِی
بر دشت ببرهای عاشق و بینامِ خاوران
در هایهای باد
بر کاکل سپید دماوند
در شوقهای زایشِ امید بیشکست...
حتی که طرح طلوع تو را
افق با افق
از ارغوان سخن گفته باشد
و ارغنون
تنها زخمه لاله را
بر نای خویش یاد آرد...!
هان!
ای محارب این شام مرگزای!
هان!
زندانیِ بیخسته از تداوم سلولهای تُو به تُو!
پیوندتان
هر صبح تکثیر میشود
در ثبت نام ما
بر برگهای سرخ
به دامان بامداد...
س. ع. نسیم
۳بهمن ۹۷