به یاد حمید خلاق دوست
شاید در وصف تلاشها و رزمی که هر رزمنده مقاومت در هر جایگاهی برای رهایی خلقش میکند باید کتابها نوشت، بهخصوص در مورد بسیاری از همرزمانمان در صفوف اشرفنشانها.
منش نمیشناختم!
...
او که حکایت عشقی عمیق در قلبی «حمید» بود
صدایی در میان فریادها
بلوری در آرامش یک صبح برفی و زیبا
در خیابانها و میدانها
در امتداد انگشتان مهربانش
اتصال عمیق عاطفه بود با رزم
پاهایش جا پای مسیری در رنج
لبهایش داغ ترنم کلماتی که نجوای آزادی بود
و تنش تابلوی رنجهای اسارتی جانکاه از بند و دخمه دژخیم
...
اکنون
می شناسمش اگر چه هنوز گمنام است
وقتی ستارهای میدرخشد حمید است
وقتی چشمهای در صدق میجوشد
در آسمان آبی پرواز
پرندهای سبکبال
او پر کشید و رفت.
از: شریف