728 x 90

آرزو

آرزو...
آرزو...

در افسون اشک من امشب

ستـاره‌ای طلوع کرده است

که پیوسته از اعماق

ترانه‌ای شگفت را تکرار می‌کند.

 

کیست این ستارهٔ دور

دمیده بر استوای درد؟

می‌خواند،

می‌خواند،

می‌خواند او

با موج بلند دست‌هایش در گریز

به اوج شعر بلند آرزو.

 

در این شب شفاف سرد

که آویخته بر سکوت خاک

غبار تردید به راه،

می‌تابد،

می‌تابد،

می‌تابد او

آهنگ عشق را

به روی بام خانهٔ جهان.

 

کیست این کهکشان انس

شکفته از خون آسمان؟

 

آه، ای اشک بی‌قرار

بسرای دوباره اینک

سرود سحر صبح را.

شهری، شراره‌ای بر خاک

می‌خواند از فردا،

می‌سوزد ستاره وار.

 

ف. پویا

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/7c6f7aaa-44dc-46af-ab3c-1cfc7cba0f78"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات