یک وزیری مخبط و عظما نشان
گفت از طرحی برای کودکان
در دبستان و دبیرستان همه
سورپرایز گردند و حیران ناگهان
«انتظامی» آید اندر مدرسه
تا نماید آن مکان را پادگان
یک تفاهمنامهای امضا شده
با سر و سرکردهٔ این شحنگان
گزمهها اندر حیاط مدرسه
دانش آموز در ردیف مجرمان
نابسامانی و مشکل در حجاب
ریشه کن گردد از این پس زان مکان
«اغتشاش و فتنه» دیگر بعد از این
خشک گردد منبع و کانون آن
اندر این کارِ ولایت محوری
مجریان اش هر دو از دلواپسان
پاسدارِ سابق و فعلاً وزیر
گفت با سردار «رادان» فلان
گر تو سرداری، منم سرباز تو
روز و شب در خدمتم ای مهربان
یک وزارتخانه پر عرض و طول
هست اندر خدمت این داستان
هم بُوَد آموزش و هم پرورش
هم بُوَد یک پاسگاه گزمکان
تحت فرمان «یگان ویژه» است
از وزیر تا سایر اجزای آن
میشود مأمور ضد «اعتشاش»
ناظم و ناظر بر این نوباوگان
خوف «آقا» از مدارس بود و هست
این مهم را بارها کرده بیان
گفت رندی تیز بین و خو شکلام
شک نباید کرد اندر این بیان
ترس او بیمورد و بیهوده نیست
خیزش بنیانکن نسل جوان
آتش است بر ریش و بر دامان او
نیست درمان و برون رفتی از آن
گودرز – اردیبهشت ۱۴۰۴