بچه شاهی برای آب برفت
آب نه در پی سراب برفت
دود و دم داشت و بوق و کرنایی
در سرش پرورانده رؤیایی
تا نهد تاج پادشاه بر سر
بشود شاه، این «ژن برتر»
عشق شاهی بلاهت مفرط
ساخت از او پدیدهای مخبط
رفت تا در کند یکی قمپز
پل زند از «خزر» الی «هرمز»
از چه رو او به فکر آب افتاد
بو کشید و پیِ کباب افتاد
آب او را ببرد ترکستان
پشت بر ملک و ملت ایران
«پروپاگاند» و بوق استعمار
روز و شب می زند به نامش جار
شاید آن نظم منحط شاهان
باز گردد دوباره در ایران
یا کند منحرف مسیر قیام
دست کم از برای حفظ نظام
یا ربایند هدایت آن را
تا ببلعند تمامت آن را
راضی از گرد و خاک او عظما
گوید این شخص همره است با ما
بارکالله به شخص شهزاده
هدیهای بس گران به ما داده
«اغتشاشات» را نموده خموش
«طیب الله» به این ذکاوت و هوش
آب آوردناش فضاحت بود
حاصلاش همچنان خیانت بود
گفت رندی ز خطه تبریز
هست ما را مرام جنگ و ستیز
«آذرآبادگان» بُوَد آگاه
بوده همواره ضد شیخ و شاه
هست از این ستمگران بیزار
همرهان یا تیول استعمار
ما همه زادگان ستّاریم
همگی عاشقان ایرانیم
پاک سازیم ز پهنه ایران
هر نشانی ز شیخ یا شاهان
همره و همصدا و همپیمان
یاشاسین رزم ملت ایران
گودرز - اردیبهشت ۱۴۰۲