شبانه شورشیان را گرفتهاند امشب
لبان صبح خیابان، زدهست تاول تب
ولی جرقهٔ آغاز باز میآید
صدای شورش اهواز باز میآید
به روی منبر مسجد پریده میمونی
و نان کارگر و چای و نیشکر خونی
صدای نعرهٔ هیهات از کفن آمد
هوای «دی» که به ششهای یک وطن آمد
هوای باز قیام و هوای باز «ای مرگ...»
و باز سطح خیابان و باز خشم تگرگ
به فکر کارگرم توی چنگ ده تا گرگ
و درد توی سرم سوت میکشد چه بزرگ
نمیشود نکنم فکر، من به آن دخمه
به مهمانی خونین به درد آن زخمه
به کارگر، به کتک، تازیانه و فریاد
و هی تجسم ذهنم به آخر بیداد
تفنگ خونی نیروی انتظامی را
و دست قدرت این مردم قیامی را
به روز روز که ظالم به چنگ مظلوم است
و شخص حاکم گیر تفنگ محکوم است
و باز شادم و یک قدر درد توی سرم
دوباره کم شده از حجم درد و طول ورم
تمام شورشیان را بیا بگیر فقیه!
که «دی» دوباره بگوید برو بمیر فقیه
م. شوق ۲۶آذر ۹۷