در شهر غوغایی بود گفتم چه حالتست؟ گفتند: خیمه شب بازی انتخابات.
معنای آن بپرسیدم. زنی روشن بین در پاسخ آمد که: تا یک تن بهنام فقیه در بالا هست دیگر چه جای انتخاب؛ اینها همه کر است و فر، ملت را به بازی گرفتهاند.
نقشهای ملایان بر در و دیوار دیدم، گفتند همه را به همان فقیه التزام قلبی بوده و 38سال مصادر امور بودندی. لیک گرچه حاصل جز ویرانی و سرقت و قتل نبوده، باز گویند ما به دور بودهایم و چون انتخاب شویم دگرگونی پدیدار کنیم.
نظاره میکردم تا اندی سپری شد، دو ملا ماندند، یکی دستار سیاه بر سر، و دیگری سفید.
پیری را پرسیدم کدامشان بهتر بْود.
گفت: چه میگویی؟ یکی بدتر است یکی بدتر از بدتر! چه عمامه سفید باشد چه سیاه، روزگار مردمان سیاه باشد.
در اندیشه شدم که چون است این حکایت! به سیاق اربعین حرامی، همه دزدند؟!
گفت: شیخ الشیوخشان شاه دزد بود انقلابی را بدزدید و سپس جان و مال و ناموس به غارت برفت.
دو بیتی حکایت حجاج یوسف از شیخ اجل را شایسته شیخان دیدم.
ای زبردست زیردست آزار گرم تاکی بماند این بازار
به چه کار آیدت جهانداری مردنت به که مردم آزاری
الف ـ صحت
28اردیبهشت 96
معنای آن بپرسیدم. زنی روشن بین در پاسخ آمد که: تا یک تن بهنام فقیه در بالا هست دیگر چه جای انتخاب؛ اینها همه کر است و فر، ملت را به بازی گرفتهاند.
نقشهای ملایان بر در و دیوار دیدم، گفتند همه را به همان فقیه التزام قلبی بوده و 38سال مصادر امور بودندی. لیک گرچه حاصل جز ویرانی و سرقت و قتل نبوده، باز گویند ما به دور بودهایم و چون انتخاب شویم دگرگونی پدیدار کنیم.
نظاره میکردم تا اندی سپری شد، دو ملا ماندند، یکی دستار سیاه بر سر، و دیگری سفید.
پیری را پرسیدم کدامشان بهتر بْود.
گفت: چه میگویی؟ یکی بدتر است یکی بدتر از بدتر! چه عمامه سفید باشد چه سیاه، روزگار مردمان سیاه باشد.
در اندیشه شدم که چون است این حکایت! به سیاق اربعین حرامی، همه دزدند؟!
گفت: شیخ الشیوخشان شاه دزد بود انقلابی را بدزدید و سپس جان و مال و ناموس به غارت برفت.
دو بیتی حکایت حجاج یوسف از شیخ اجل را شایسته شیخان دیدم.
ای زبردست زیردست آزار گرم تاکی بماند این بازار
به چه کار آیدت جهانداری مردنت به که مردم آزاری
الف ـ صحت
28اردیبهشت 96