728 x 90

خواب‌زدگی

بخواب... ! بی‌خیال! زندگی اَت را بکن
دور ز هر قیل و قال زندگی ات را بکن
کوچه اسیـدی شده، آن چه که دیدی شده
خون و سرنگ و مواد، عشق وریـدی شده
مسجد سبز از نئون خانه‌ی دون کورلـِئون
شهر ترور گشته با یک تبر از بیـــخ و بن
پوزه‌ی سگ خونی‌است، فاخته در گونی‌است
خیـــره مشو کار او، شرعی و قانونی است
لیک تو چون مرد سال زندگی ات را بکن
تو بخواب، بی‌خیال! زندگی ات را بکن
کوچه‌ی ریحانه‌ها، پاتق سربندی است
دهکده محتاج خون، یا سرم قندی است
شهر ندیدی چه جور نغمه‌ی ناجور داشت
خواهر من در دهان قرص سیانور داشت
هم به اوین شعر گفت خاطره‌ی باغ را
هم کمرش کنده است پوست شلاق را
تو نروی در جـوال! زندگی ات را بکن
تو بخواب، بی‌خیال! زندگی ات را بکن
کودک یک روزه‌یی مانـده سرِ راه بود
سوژه‌ی تصویر چند، گوشیِ همراه بود
کُلْیه‌ی خود را که داد دیزی سنگی گرفت
مادرکی بر پلی، حالت جنـــگی گرفت
یک جسد له شده، روی زمین مانده بود
کینه‌ی سرباز از، خنده‌ی فرمانده بود
وای! تو در هر مجال زندگی ات را بکن
تو بخواب، بی‌خیال! زندگی ات را بکن
نه تو نمی‌خوابی از، این همه بیدارها
نغمه‌ی دلچسب این چلچله‌ها، سارها
گوش فلک کَر شده، چشم خدا تر شده
پــلک بزن لحظه‌ی حتمـــیِ باور شده
نه نخواب بی‌خیال خواب زده گشته ای
هر چه تقلا کنی به سحر آغشته ایی
                                                           الف. مهر
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/f40a77ba-b336-461d-9643-fc8d05551f5d"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات