... و کلمه را کشتند
«برگردانندگان کلمات از جایگاه حقیقی» خود یا بهعبارت دیگر «قاتلان کلمه»، از سرشتنشانهای حکومتی است که شیادانه خود را «جمهوری»! میخواند و اسلامی را نیز به آن میچسباند. کشتار کلمات از امروز یا دیروزهای نزدیک آغاز نشده، نخستین جنایتی است که دستاربندان به آن اقدام کردند تا بتوانند در پناه آن قتلعام انسانها را کلید بزنند. واژگانی مانند «انقلاب»، «آزادی»، «جمهوری»، «مردم» و... از کلماتی هستند که در این حکومت بهسادگی تبرآجین شدهاند. ارتجاع غدار میدانست که باید جان از کلمات بستاند تا در کالبد بیجان آنها محتوای ارتجاعی خود را تزریق کند. وقتی کلمه مسخ و کشتار شد، کشتار و مسخ انسان و زندگی و کرامت این دو، دیری نخواهد پایید.
مضمون اصلی مبارزة دیرپا و سهمگین نسل ما با ارتجاع غدار نیز در بازستانی شرف کلمات و اعادة حیثیت به آنها خلاصه میشود. ما برای کلمه میجنگیم.
استعداد پرپر شدة شعر مقاومت، شاعر و رزمندة جوان، مجاهد شهید مهدی حسینپور (بهداد) چه خوب این فحوا سروده بود.
«برای کلمه میجنگم
بهخاطر تکتک واژهها
بهخاطر یک شعر،
من برای بقای یک ترانه،
یک سرود،
جان میدهم
یا شاید
برای شکفتن یک گـل،
گلخندی بر لبان خلق.
برای کلمه میجنگم
و بهخاطر تکتک واژهها،
برای عشق
که به پلشتی آلودندش
و زندگی،
که به پستی.
من برای بقای مقدس کلام
بهخاطر ایمانم به چکامهی زندگی میسرایم.»
(از شعر «برای کلمه میجنگم»)
«تبلیغ علیه امنیت ملی کشور»!
آنچه در سیاهچالهای رژیم قاتل کلمات بر شاعر و فیلمساز آزاده گذشت، مصداق این معنا بود. جرم این زندانی سیاسی این بود که کلمه را نه در خدمت استبداد و مجیزگویی از معجزات نداشتة یک خلیفة پیزوری، بلکه در مسیر معکوس آن به کار گرفته بود. نظام ولایت فقیه این جرم را «تبلیغ علیه امنیت ملی کشور»! [بخوانید درافتادن با دیکتاتور] میخواند. اتهام او این بود که انگشت در لانة زنبور کرده بود و میخواست تاریخچة نویسندگان سر به نیست شده در جریان قتلهای زنجیرهیی را بکاود و بشکافد.
سخنان او سند گویایی در این زمینه است:
«فکر می کنم حلقة مفقودة وضعیت جامعه معاصر ما اینه که ما امروز به اندازه کافی شاعر خوب داریم، فیلم ساز خوب داریم، هنرمند خوب داریم، چیزی که کم داریم، اینه که یک سری آدم وایستند مبارزه کنند. یکسری آدم وایستنند حقشون را بخوان. یکسری آدم وایستند و پایداری کنند، پایمردی کنند. فضیلت پایمردی، مبارزه و ایستادگی، این حلقه مفقودة معاصر کشور منه.
بدین ترتیب، دوست دارم که همین امروز در جوانی، با اقتدار جان شیرینم رو فدا کنم برای آزادی کشورم».
از سلطانپور تا آبتین...
قتل او با سلاح کرونا، یکی از شیوههای از میان بردن مخالفان در اختناق دینی است. شیوههای دیگر مانند ربودن، خفهکردن با طناب، تکهتکه کردن با چاقو، ایجاد تصادف ساختگی و... به اندازة کافی افشا شده بود. این کلام زندهیاد محمد مختاری را هنوز از یاد نبردهایم: «یک صدایی درآمده، میگوید آقا من نویسندهام، اجازه است؟ میگویند خفه شو!» حدس زدن باقی ماجرا زیاد پیچیده نیست. با دستور خلیفه، گزمههای وزارت بدنام او را در ۱۲آذر ۷۷ و محمد جعفر پوینده را ۱۸آذر همانسال با طناب خفه کردند تا کسی دیگر جرأت کند کلمه را در جایگاه حقیقی خود یعنی آزادی و کرامت انسان بهکار ببرد.
از سلطانپور تا آبتین، این رویة ثابت نظام اختناق و سرکوب برای مقابله با دگراندیشان و دگرخواهان بوده است؛ اما از سلطانپور تا آبتین صفحهیی در جامعة ایران ورق خورده است. اینک مردم عاصی مرگ هر زندانی سیاسی را به سلاحی کارآ تبدیل میکنند. شعارهای تشییعکنندگان پیکر آبتین در امامزاده عبدالله خبر از موجهای متلاطم خشم میدهد؛ موجهایی که تا بالغ شدن به توفان راهی چندان نباید بپیمایند. اکنون کلمات بکتاش آبتین هر یک وزنی مانند گلوله یافتهاند. بهقول ناظم حکمت او «برمیخیزد» و «فریادی میشود بر لبان کودکان خیزان در برف»
جنازهام زیر چکمههای شما نمیماند
برمیخیزد
شما را قدرت آن نیست که زمینگیرم کنید
تابوت من روان نمیشود روی دستها
و پلهها برای رسیدن به من کوتاهند.
ستارهیی میشوم
خورشید ، ماه
با باران میبارم و
جهان از گلهای کوچکم سرشار میشود
فریادی میشوم شاد
بر لبان کودکان خیزان در برف
و حبابی بر سینهی آسفالت
و شما در سطل زبالهاید
مثل همیشة زمان
در هر آنچه بجنبد و به لرزه درآید
پشت کامیونها، صورتها، شادمانیها، و اخمها
تکههای منند که شعر میشوند
جایی نیست که آنجا نباشم سربلند
آتشم بزنید یا خاکم کنید
چه در گورستان باشم و چه نباشم
تعمید دهنده بیاید یا نیاید
حلالم کنید یا نکنید
فرقی نمیکند
هر بلایی که بر سرم بیاورید
کودکان به سراغم میآیند
شبانه که همه در خوابند
و از من قصههای تازه میخواهند
گوش میدهند و در شبنم و سپیده به خواب میروند
هر چقدر هم که بگویند
کودکان از مرده میترسند!
مرا میبینند
از پنجرهی آشپزخانه برایم دست تکان میدهند
روی طنابهای درخت
در هیات لباسهای رقصان در باد
من به میلِ خودم انتخاب کردم ایستادن مقابل جوخهی جلاد را
من با میل خودم زندگی کردم
و به میل خودم مردم
ای جلادان من!
از برکت زبان من است
که شما هنوز
به زندگی ادامه میدهید.
ع. طارق
۱۹دی ۱۴۰۰