برای ۱۶آذر، روز گشتی که نامش، تذکار ضرورت آزادی است.
رقص ماشههای بیضامن
با ارتعاش انگشتان حریص جنایت
...
عطسهٔ تند مسلسلها
بر شیب تند اتفاق
ناگهان پرههای بغض هوا را لرزاند
انتشار خوی قاتل باروت
در مشام سرسرای وردی دانشگاه
ریزش قرنیزهای سنگی
بر ترس پناهگرفتگان تن چسبان
بر موزاییکهای سرد
گونههای موازی شده با انحنای یخبستهٔ مرگ
و گریختن سکوت سوراخ سوراخ
از زیر هرم نفسهای محبوس
وقتی پوتین سربازان در سرسرا پیچید
سه سینه سرخ
با داغمههای داغ شقایق بر گلبرگ
برنخاستند:
«بزرگنیا، قندچی، شریعترضوی»
سه قطره خون
سه فرشتهٔ کوچک
قربانی شده بر معبد دکترای افتخاری نیکسون
تکرار آریامهر
بر فلات شکستهٔ درد
اینچنین متولد شد
۱۶آذر
روزی برای دانشجو
روزی برای آزادی
زوزهٔ کامانکارهای ارتشی
و ایلغار ناسزا و مشت و لگد
تکرار به مسلخ بردن دانشگاه
از «انقلاب فرهنگی»!
تا شبانههای خالی کردن تیرآهن
بر شقیقههای مشبک
و سمفونی زجرآور تیرهای خلاص
بر جدار تلخ انتظار
در خرداد سرخ
از کودتا شاه تا کودتای شیخ
از گارد جاویدان تا بسیج پاسداران
از آریامهر تا خمینی
از خمینی تا خامنهای
کمانهٔ سه قطره خون
در کمان آزادی
از آذر تا آذر
اینچنین متولد شد
۱۶آذر
روزی برای دانشجو
روزی برای آزادی.
اینچنین متولد میشود آذر
سال به سال
در سودای ضرورت آزادی
سرخ و درشت و لوند
گسترانه یال و داغ
۱۶بار با طنین سه قطره خون.
ع. طارق
۱۵آذر۹۹