در قلب کهکشان پر از چشم آفتاب
این نام چون ستاره و آن نام چون شهاب
هر گام یک حماسه و هر پرده یک عجب
در دشت شعلهزار، هر لحظه انقلاب
چشمان هر شهید به ما میکند نگاه
صد راز نو به دیده و هر راز صد کتاب
آتشگرفته، تشنه، به هر سوی میدوم
از وهم آب تا ته ادراک یک سراب
بستانم از سقات وفا داری و یقین
جامی از این شراب و جامی از آن شراب
بیبال از اوج دار، به معراج میروند
بیرنگ چون نسیم، بیوزن چون حباب
فردا که شهر رخت شقایق به تن کند
بر برگ گل نوشته ببینی تو صد کتاب
ای شعر شیفته، به کجا میبری مرا؟
من مست مست، تو چون زورقی بر آب
حامد ۹مرداد ۱۴۰۴