امروز در تقویم به زادروز سایفرت(۱) برخوردم. به یادم آمد که در روزهای سختی دربارهٔ او چیزی نوشته بودم. بعد از جستجو متن را پیدا کردم این روزها البته آن روزهای سخت گذشته اما برای مردم ما همچنان روزهای سخت وجود دارد. ولی خواندن متن آن روز به خودم این درس را داد که روزهای سخت میگذرند و روسفیدی برای شهیدان و مقاومتکنندگان و ایستادگان در سختیها خواهد بود. از آنان که بهقول سایفرت «با سرنوشت شوم میهن و شهرشان در کشاکش میشوند».
پس آن روزهای سخت برای ایران و مردم ایران خواهد گذشت. توضیح آن روز و شعر بسیار ستودنی سایفرت تقدیم به شماست.
توضیحی بر شعر یاروسلاو سایفرت، برای برقراری پلی میان گذشته و حال:
این روزها، وقتی شاعرانی در «لیبرتی»، در زیر موشک، شعر و ترانه میسرایند، وقتی خوانندگانی همچون بهروز ثابت در صحنهٔ ۱۹فروردین ۹۰ در اشرف، با دست خالی جلوی گلوله میایستند، وقتی در لیبرتی، ویولونها بر فراز کاراوانهای موشک خورده، بهصدا در میآیند، وقتی نویسندگانی همچون منصور قدرخواه سالها در غربت، بگونهای خستگیناپذیر، تلاش میکنند تا از مقاومتی دفاع کنند، گویی که صحنههایی از تاریخ پایداریها تکرار میشود.(از م. شوق)
آنچه میخوانید بخشی از یکی از شعرهای میهنپرستانهٔ یاروسلاو سایفرت است. شاعری که ملت خودش او را شاعر ملی خواندند و در سال ۱۹۸۴ نیز، جایزه نوبل ادبیات به او اهدا شد.
شاعر ملی چکسلواکی سابق و برنده نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۴
×××××××××
«پراگ، یک جرعه شراب و چاشنی»
«یاروسلاو سایفرت»
یاروسلاو سایفرت
«شاید شما آژیرها را بهصدا درآورید،
لطفاً کلاه ـ خودهایشان را بردارید
ساکت و گنگ
آنان هنوز بس نکردهاند. آنها غوغا بهراه انداختهاند
آژیرهای هوشیاری و وجدان ما.
و اگر من میهن یا شهرم را ببینم.
با ظروف شکسته، خورد و خمیر به هر طرف پاشیده
و من با سرنوشت شومش در کشاکش میشوم.
گرد و خاکش
در درون دهانم شیرین بود
میهنم، مانند مهری در پای هر چیزی که نوشته شده
در جایی که برخاک افتاده،
پهن زمین شده
و باد و آب غنایمش را در هم پیچیده
و خاکسترها بر زیباییاش نشستهاند
و دلهرههای بهجامانده در همه جا، همه چیز را تعقیب میکنند
او زنده میماند تا آخرین روز
ـ طنینی در گوشم در حال آواز خواندن است ـ
و تصویری که هوا برایم میآورد
تصویری که شناور است و هرگز محو نمیشود
آنگاه که مرگ دوباره محاسبهاش را آغاز کرد
دربارهٔ آنان که با ترس و سرنوشت شوم محاصره شدند،
و تنها پنجاه مرد در آن کوچه باقی ماندند،
من بر موضع خود خواهم ماند. استوار و معتقد.
هر چند، با گرسنگی و به سختی زندگی کنم.
اگر خانهٔ خودم پیدا نشود،
و در قلعهای گم شوم
بدون درخت، و بدون خشخش برگهای نرم درختان
و باران بر کنگرههای برجها و تلهای ویرانههایش فرو بارد،
اما، من چه خوب میشناسم
تندبادها و نسیمهایش را
در ماه مارس، یک برگ کوچک،
به نرمی میرقصند
یک بنفشه، یک یاقوت
میدرخشد در کاسهیی خاکآلود
و خوشنود میکند
او ابریست، که من با او میروم
او دودی با رفتاری تغییرناپذیر
هر ثانیه، یک نمایش دیگرگونه جلوه میکند
....
و توپها، از «لتنا» میغریدند
و شاخهها را مغرورانه قطع میکردند.
و وقتی در ماه مه، شکوفههای دود منتشر میشد
او پیشانیاش را بر انجیل گذاشت
نماد امید برای آنها که هنوز زندهاند.
انجیل، یک صلیب خاکستر، تاریک تاریک!
هنوز آنجا رودخانه هست
قفل مو
دور گردنش برق میزند، زیبا و دلپسند
من از آنها که از ترس و غمزدگی و ناامیدی اینجا را ترک میکنند نخواهم بود
آنها که شوری نمیبینند،
و ناسپاسانی هستند حتی وقتی که او دارد میدهد.
سهمی بهخاطر آنچه که ما بدهکار هستیم
بریده میشود با چاقوی زنگارزدهٔ خواستن
برای آخرین قطراتی که در چشمه بهجاماند
قطراتی که لبهای خشک ما از آن تر شد
یک دستمال که به نشانهٔ سلام تکان میخورد
شاید بیشتر به من قول داده است
آنگاه پرچمهای خارجی، نمادهایشان در حال گذر.
من شعرهایم را برای چهاردیوار ناشنوا میخوانم
ساعت تاریک است و پر از نفرین است
من با مرگ بهجا خواهم ماند
تا زمانی که تار و پود بهارها با ابیات شاعران دوخته میشوند
از ثانیههای گذرا
که پر از پارچههای آبی گرانقیمت است
در دوردست پیشاپیش».
***********
۱مهر – ۲۳سپتامبر ۱۹۰میلادی: زادروز یاروسلاو سایفرت، روزنامهنگار و شاعر اهل کشور جمهوری چک، برندۀ جایزه نوبل ادبیات.
او در سال ۱۹۸۴ جایزه نوبل ادبی را بهخاطر شعرش دریافت کرد که «سرشار از طراوت، احساس و خلاقیت است و تصویری رهاکننده از انعطاف و روح سرکش انسان ارائه میکند».