تن به ذلت ندادهام هرگز
رد شدم من ز خط قرمزها
رومیام یا که زنگی زنگم
چندشم میشود ازین تزها
قلب من وصله وصله بود انگار
پاره پاره شبیه جورابم
زندگی مثل چرخ دندهٔ هرز
راه میرفت روی اعصابم
قلدری کردم و زدم بیرون
از رول کارخانهٔ آدم
گرچه از اسب آمدم پایین
ولی از اصل خود نیفتادم
رنگ عصیان و بوی شورش داشت
نطفهای که درون خود دیدم
ناگهان دیدم آه نو شدهام
و خودم را دوباره زاییدم
سر من کج نمیشود هرگز
سربلندم که صاف میآیم
و خروش حقیقتی سرخم
نه دروغم نه لاف میآیم
امتحانم کنید کفتاران
من پلنگم که ماه میگیرم
پنجهام پنجههای توفان، از!
زوزههای شما نمیمیرم
سرخوش از ایستادنم هستم
به خزیدن، به ننگ کردم تف
یک اشاره مرا میآغازد
مثل یک ماشهٔ کلاشینکف
گرچه یک لاقباترینم از
شال زرکوب حظ نخواهم کرد
من قبای شرافت خود را
با جهانی عوض نخواهم کرد
تن به ذلت نمیدهم هرگز
حلقه حلقه شکست زنجیرم
تا زمانی که رسمم آزادی است
شک نکن ایستاده میمیرم
الف. مهر