با تبریک روز فرخندهٔ ۳۰مهر
رفته پروانهٔ چشم از قفس خواب چرا؟
رقص مه در وسط حوض پر از آب چرا؟
ماهی تنگ خیالم که در این نیمهٔ شب
رفته تا بوسه زند گونهٔ مهتاب چرا؟
در تب شوق تو بال و پر دل سوخت. بیا!
چشم بر در، من سرگشتهٔ بیتاب چرا؟
گرد خورشید تو گردند همه خوب رخان
هم زمین و زحل و زهره وسیماب چرا؟
دل از این شام بداختر چه به تنگ آمده است
دیر شد رخشش آن سکهٔ زر تاب چرا؟
مهرگان است و شده رخت درختان زرین
پس رخ پیر و جوان، این همه شاداب چرا؟
در سفرنامهٔ هر فصل پر از شکوهٔ دل
نام محبوب تو، در اول هر باب چرا؟
حامد ص. مهر ۱۴۰۳