در فراخواندن مردم ایران به خروش و آتش و قیام، اینروزها بیگمان دلهای همه فرزانگان کنونی و قدیمی ایران همراه است. زیرا همه آرزوی آزادی ایران را داشتهاند. و اکنون که باید مردم ایران رها شوند و برخیزند صدای همه به گوش میرسد. از جمله صدای شاعر بزرگ معاصر ایران شادروان محمدتقی بهار که در انقلاب مشروطیت نقش بسیار داشت با شعرها و کلمات آتشین و تصنیفهای زیبایش و ملتی را به خروش در آورد. اکنون این اوست که باز از فراز گنبد گیتی دماوند، مردم ایران را به رهایی از ستم ملایان ستمگر نحس دیو مانند فرامیخواند. با همین شور حس و درد او این سروده را بخوانید
ای دیو سپید پای در بند!
ای گنبد گیتی! ای دماوند!
از سیم بهسر یکی کله خود
ز آهن به میان یکی کمر بند
تا چشم بشر نبیندت روی
بنهفته به ابر، چهر دلبند
تا وارهی از دم ستوران
وین مردم نحس دیومانند
با شیر سپهر بسته پیمان
با اختر سعد کرده پیوند
چون گشت زمین ز جور گردون
سرد و سیه و خموش و آوند
بنواخت ز خشم بر فلک مشت
آن مشت تویی، تو ای دماوند!
تو مشت درشت روزگاری
از گردش قرنها پس افکند
ای مشت زمین! بر آسمان شو
بر ری بنواز ضربتی چند
نی نی، تو نه مشت روزگاری
ای کوه! نیم ز گفته خرسند
تو قلب فسردهٔ زمینی
از درد ورم نموده یک چند
شو منفجر ای دل زمانه!
وآن آتش خود نهفته مپسند
خامش منشین، سخن همی گوی
افسرده مباش، خوش همی خند
ای مادر سر سپید! بشنو
این پند سیاه بخت فرزند
بگرای چو اژدهای گرزه
بخروش چو شرزه شیر ارغند
ترکیبی ساز بیمماثل
معجونی ساز بیهمانند
از آتش آه خلق مظلوم
وز شعلهٔ کیفر خداوند
ابری بفرست بر سر ری
بارانش ز هول و بیم و آفند
بشکن در دوزخ و برون ریز
بادافره کفر کافری چند
ز آن گونه که بر مدینهٔ عاد
صرصر شرر عدم پراکند
بفکن ز پی این اساس تزویر
بگسل ز هم این نژاد و پیوند
برکن ز بن این بنا، که باید
از ریشه بنای ظلم برکند
زین بیخردان سفله بستان
داد دل مردم خردمند
سرودهی درخشان
شادروان محمدتقی بهار
سلام بر بهار