برای هر لحظه با قیام بودن باید چهره
تک به تک شهدا را بهخاطرسپرد،
با دردهای مردم محروم و ستمدیده زندگی
کرد و قلبها یمان تنها و تنها برای رهایی
آنها از ظلم وستم دیکتاتوری آخوندی
حاکم بر میهن اسیرمان بتپد.
وقتی مشتی میکوبه زدرد به سینه شکستهاش پدر
که چرا بیسرپناهن زن و بچه ش تو خیابون در بدر
وقتی کودکان کاربی گناه تا بوق سگ جون میکنند
توی برف چله بیکفش و کلاه و حتی یه پیراهنند
وقتی چهرههای سوخته، لب شط یادل صحراوکویر
نه هوا دارن نه آبی، پینه بسته دستاشون گشته اسیر
وقتی کلیه فروشی شده کار مردم ستمزده توشهرما
می فروشند بچههای توشکمها شونو گریون مادرا
وقتی در گور جای مرده آدم زنده توگورها میخوابه
یا توسرمای زمستون شبا تا صبح توی کارتن بیتابه
وقتی دست یک فقیروواسه برداشتن نون قطع میکنند
ولی میلیاردا پولو دزدا و قاضی توی بانکها می سپرند
وقتی دخترای گل فروش تو برف و سرما می میرند
ولی نفت و گاز این مملکت و ژنهای برترمی برند
وقتی زحمتکش کولبرتوی کوه شب تا سحربارمیبره
اماآخرتن خسته ش هدف گلوله مزدورای خیره سره
وقتی کارگر تو معدن خون دل میخوره و زجرمیکشه
ولی شیره جونش رو یه آخوند دیکتاتور سرمی کشه
وقتی هرخروش و فریاد ستمدیده رو خاموش میکنند
روی دست پینه بسته پا گذاشته وشراب نوش میکنند
وقتی ۳۰هزارمجاهد خلق وتوزندونا سردارمی برند
مادرا شاخه گلها رو سر گورهای جمعی میزارند
وقتی ۱۲۰هزار مجاهد واسه آزادی خلق شهید میشه
ولی اسمش توی تبلیغ آخوندی رژیم،منافق پلید میشه
وقتی بیگناه جونها روتو زندون زیرشلاق می برند
دست و پا شون شکشته آخرش سنیهها شونومی درند
وقتی ریحانهای رو واسه دفاع ازحرمتش دارمیزنن
دخترا بهصورت اسید پاشیده چنگ زده زارمیزنن
وقتی مادر میزنه ازته دل داد میپاشه خاک بسرش
که چرا شکنجه کردن و به نامردی بکشتن پسرش
وقتی درویشا بهجای خانقاه بایدتوزندون اوین دعا کنند
دخترای نوجوان برای حفظ آبرو جونشون و فدا کنند
وقتی واسهً سنی بودن آدمها رو بالای دارها می برن
یا اگه مسیحی با شی سر تو روی صلیبت می بُرن
وقتی کُرد وتُرک ولر، تُرکمن و بلوچ و سرکوب میکنند
خلق محروم عرب رو با سلاح وگوله مرعوب میکنند
من میخوام صدای مظلوما با شم دردشونو داد بزنم
توی هر گوشه دنیا این همه ظلمها رو فریاد بزنم
وقتی اشگ از چشای بچه کوچک یتیم بیرون میاد
دلم از سینه میخواد بترکه،ِ گوله بشه بیرون بیاد
واسهً گرفتن حق ستمد یده محروم مثل مولامون علی
بزنم آتیش به قلب ظالم اول و یه تیرخلاص به آخری
نمی خوام ساکت باشم تو مدرسه یا تو کوچه بازی کنم
میرم از کلاسا بیرون میکشم داد زبیداد تا براندازی کنم
آتیش پاسدار ظالم رو با آتیشی پرازخشم خودم جواب مید م
عکس آخوند پلید ومیسوزونم توی شعلهها وپیچ وتاب مید م
نمی خوام تا توی دانشکدهها درخفقانی از ستم خموش بشم
می کشم فریاد آزادی خلقم، تو خیابون یه گوله آتیش بشم
زن و مرد جنگ میشم تو دل شهرشورش و انقلابی نو بپا کنم
میهن اسیرم وازچنگ هر آخوند ظالم و ستمگر، پلید رها کنم
تا بکی جوونهامون رو توی زندون ستم زیر شکنجه بُکشند
جواب آتیش رو با آتیش میدم تا سزای اعمالشون رو بچشند
می زنم آتیش به هر کمیته و بسیج و بانک و مرکز ظلم سپاه
می شوم شورشی مجاهد خلق میکنم جنگ واسه خلق بیپناه
آی مادرا آی پدرا آی خواهرا برادرا همشهریها آی رفقا
بیاین کانون شورشها رو برپا بکنیم جملگی مون بشیم رها
تا بشه دیکتاتوری سرنگون و هوای آزادی بیاد تو سینه ها
شاد بشن مردم ایران تو تمام شهرا و دشتها وکوه و روستاها
مادراوپدرا بغل کنند زندونیا رو بذارن حلقه گل روشونهها
بزنند سازو دهل شادی کنن و بریزند پیروجون تو کوچهها
تا جای شیون و زاری درد و ناله اشک و آه از خونهها
بشنویم دوباره خندهْ بابا شادی مامان توی جشن بچهها
تا دیگه کودکی آواره نگرده پا برهنه تو میون لجن ها
بره مدرسه با دوستش ببیننه لبخند شیرین خانم معلمها
تا دیگه بوسه باشه بهجای شلاق ستم به دست پینه بستهها
بخوابه بچه توی اتاق گرم ونباشه شبای سرد توکارتن ها
تا زمستون ستم بره، بهاربیاد آب بشه تو دلها تموم غصه ها
بتا به خورشید آزادی بره اشگها بیاد خنده به روی چهرهها
ع. شورشی