زمزمهای کوچک با دیدن صحنههای دیدار مریم رجوی با خانوادههای زلزلهزدگان مانز و دورس در آلبانی
عشق
حادثهیی است
در آن سوی آبهای تشنهٔ دیدار
عشق
نبض یک اتفاق آبی است
در تلاقی خیس پلکها
عشق زبانی آشناتر از زبان تحمیلی جغرافیاست
بیواژه و گفت، سخن میگوید
عشق
ضرب دوست داشتن در بینهایت دوست داشتن، به توان ترنم باران
عشق
خواب نبض پرندگان
در آغوش رویاهای آبی ابر است
عشق یعنی خالی شدن از خود
پر شدن از هیچ بودن برای در برابر خود
یعنی آشتی قلب با تکرار آینه در لهجهٔ آینه
یعنی خواستن خواست دیگران تا منتهای سقف جنون
نفی بیرحمانهٔ خود در ذوب گشتن تا دوست
***
عشق یعنی آغشتگی به پیدرپیهای سخاوت باران
عشق
یعنی اشکهای شعر،
ناتوانی شعر،
در سرودن شعری فراتر از قوارهٔ شعر
ع. طارق