در گرد باد آبان ماه
وقتی در خیابانها
تبرها
درخت قامت مرا فرو افکند
تلاشهایشان، تبرهایشان را فرسود
وقتی طناب دار مرا در آغوش گرفت،
و دژخیم خود را از پاهایم آویخت،
وقتی استخوانهایم را شکستند
و عطر صبوری همه جا پراکند
خشم خدا نطفه بست
وتندیس زیبایی و عشق خلق شد.
میدانستم... میدانستم!
روزی گلهای ترس
در زیر پای خشم، پرپر خواهند شد
و دانههای جرأت بر شانههای شهر
خواهد درخشید
میدانستم، میدانستم!
شبانگاهانی در راه هست
که از گلوی پنجرهها
فریادهای «مرگ بر دیکتاتور»
گوش کوچه را نوازش خواهد کرد
و نام من در خیابانها
بر زبانههای آتش جاری خواهد شد
و عقیق خون من قطره قطره
گلوله میشود.
حامد ص
۲۴آبان ۱۴۰۳