برای کودکان سرپل ذهاب که از زلزلهای به زلزلهٔ دیگر جابهجا میشوند
زمین!
نامهربان نباش با حضور غم تنیدهٔ انسان در این گریوهٔ تبعید
و چه میدانی انسان کیست؟
زمین!
نا مهربان نباش با گردش زندگی در بوی تازهٔ نان
احساس حریربالکان پریپیکر را مخراش
در قصههای ناکام مادر بزرگ
آه!
و چه میدانی لبخند کودک چیست؟
اضطراب و اشک کدام؟
و مادر بزرگ بودن برای قصههای کودکان
چه زیبا نعمتی است!
زمین!
نگاه از دیدن کودکان بیخانهٔ «سرپل» هنوز شرمآگین است
هنوز زخمهای خشم پیشینت خون آذین است
میهن هزار بار جویدهٔ من، ایران
به اندازهٔ یک دریا ناگفتهٔ تاریخ
در ایلغار عمامه و نعلین
داغ آجین است
زمین ای صبور آبی چرخان!
عصمت آینهها را برتاب!
اگر میلرزانی
خشم را بلرزان در آستانهٔ ترد تحمل
فرو ریز از ناشناختههای عذابآور خشم
اقیانوسی گدازهٔ سوزان
بر عبوس کاخ ریاورزان.
زمین! آه! ای زمین
با ایران من،
نامهربان نباش!
ع. طارق