سعید محسن که بود؟
سعید محسن در سال۱۳۱۸ در یک خانواده متوسط در زنجان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در همان جا گذراند. روزهای کودکی و نوجوانی سعید همراه با تجربه های تلخ از دوران ستم شاهی بود، او از همان کودکی مزه تلخ فقر را چشیده بود.
این انقلابی بزرگ، با روحیات انسانی که داشت طبیعی بود که در چهارچوب مبارزات رفرمیستی، که هدف آنها هک و اصلاح حاکمیت موجود بود، نگنجد.
سعید محسن در سال۱۳۴۲ دوران تحصیل در دانشکده فنی را به عنوان مهندس تاسیسات به اتمام رساند، دوران دانشجویی سعید محسن مصادف با سالهای۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲و فعالیت های جبهه ملی و نهضت آزادی ایران بود.
سعید محسن، بهدلیل فعالیت سیاسی دو بار بهزندان افتاد.
بار دوم هنگامی بود که عضو کمیته دانشجویان نهضت آزادی بود.
محمد حنیفنژاد و سعید محسن هر دو عضو نهضت آزادی و جبهه ملی بودند.
بهدلیل فعالیتهای انقلابی، سعید محسن همراه با تعدادی از جوانان مبارز آن روزگار، در بهمن سال ۴۱ دستگیر شدند. دستگیری سعید باعث آشنایی بیشتر او با محمد حنیفنژاد گردید....
در سال ۱۳۴۱ هم که زلزله بوئینزهرا در قزوین ویرانیهای زیادی بهبار آورد، سعید محسن و اصغر بدیعزادگان در رأس گروههای دانشجویی با هم به میان مردم رفته و چند ماه شبانهروز به امدادرسانی پرداختند...
دیکتاتوری شاهنشاهی، سعید محسن را بهعلت سوابق سیاسی و دوران زندان برای خدمت به جهرم تبعید کرد، اما نمیدانست که تبعید در روحیه این انقلابی بزرگ تأثیر عکس دارد و سعید محسن از بستری که برایش مهیا شده بود، استفاده کرده و بیش از پیش با تودههای رنجکشیده مردم ایران آشنا شد.
آمیختن سعید محسن با تودههای محروم شهر جهرم سبب صمیمیت بیشتر اهالی با او شد. وی در مدت سربازی فقر و درد مردم در جهرم و لار و بندرعباس و... را آن هم در کنار دریایی از نفت با پوست و گوشت خود حس کرد و به چشم دید که مردم لار حتی از آب آشامیدنی محرومند، مردم جهرم غذایی جز نان و کاهو با سرکه یا شلغم پخته نمیخورند و مردم بندرعباس از بیماریهای عفونی ناشی از آب آلوده رنج میبرند.
پس از پایان خدمت نظام وظیفه، سعید محسن به تهران آمد، در کارخانه ارج و سپس سپنتا بهکار مشغول شد. او در این زمان لحظه ای از فعالیت سیاسی غافل نبود. مطالعات عمیق و زندگی با محرومترین اقشار جامعه از سعید محسن عنصری ساخته بود که دیگر فعالیتهای رفرمیستی جبهه ملی و نهضت آزادی روح عاصی و انقلابی او را اقناع نمیکرد.
در این دوران او شبانه روز در فکر یافتن چارهیی برای خروج از بنبست مبارزه بود. سرانجام در ملاقات با محمد حنیفنژاد به ضرورت تأسیس یک سازمان انقلابی و حرفهیی برای گشودن بنبست مبارزاتی پیبرد.
این آگاهی شگرف به تولد یک مولود مبارک راه برد، سازمان مجاهدین خلق ایران....