من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد به این دیر خرابآبادم (حافظ)
و این داستان از «بودن» تا «شدن» آدمی است. از سرگشتگی به قرار رسیدن و از آوارگی به پناهآباد فرحبخش. اما آیا این همه را با پای صورت خود میپیماییم یا با پای سیرت و سر خویش؟ داستانهای حیات ما برایمان نوشته و گفتهاند که آدمی، کمالجو، زیباخواه و راحت جان طلب است. اما کمالخواهی و به زیبایی رسیدن، بدون غنا و راحت جان، هرگز میسر نگشته و نخواهد گشت. مدعیان صوری را در این راه، هیچ راحت و استغنایی نبوده و نیست.
دیدن و باور کردن، عادتی ازلی بوده که مسیر زندگی ما را نشانهگذاری کرده است؛ اما سیرتهای بخشندهیی هم بوده و هستند که این نشانهها را پرچمهای فریب نام نهادند. پس مسیر دیگری پیدا شد: «عالمی دیگر بباید ساخت، وز نو آدمی».
تلههای دیگری هم همیشه ما را به کام خود کشیدهاند: شقاوت جهل و خرافات؛ همان رنجی که متشرعین ریاکار، آن را برای مردمان، خوش میدارند تا از آنان کولی بگیرند.
اما سکهی زندگی را هم همیشه دو سو و دو روی بوده است. یعنی دو انتخاب و دو انسان. در این میان، آدمیانی هم بودهاند که کارشان فقط نگریستن و رد شدن نبوده است. قدری توقف و تأمل داشتهاند. مکثی سر گذرگاهان کردهاند تا شاید در خشت طبیعت و انسان و تاریخش، نشانه و واژه و معنایی بیابند. اینها گاهی در زمان حال، آنقدر کنکاش و ایستادگی دارند که گویی به خود نهیب میزنند: «بگذار از من بریزند، آنها که به آیندهام نمیبرند»... در این یادداشتهای مصور، پای چند یادداشتبرداری از خشتهای طبیعت و انسان و زندگی، میایستیم...
دیدن و باور کردن، عادتی ازلی بوده که مسیر زندگی ما را نشانهگذاری کرده است؛ اما سیرتهای بخشندهیی هم بوده و هستند که این نشانهها را پرچمهای فریب نام نهادند. پس مسیر دیگری پیدا شد: «عالمی دیگر بباید ساخت، وز نو آدمی».
تلههای دیگری هم همیشه ما را به کام خود کشیدهاند: شقاوت جهل و خرافات؛ همان رنجی که متشرعین ریاکار، آن را برای مردمان، خوش میدارند تا از آنان کولی بگیرند.
اما سکهی زندگی را هم همیشه دو سو و دو روی بوده است. یعنی دو انتخاب و دو انسان. در این میان، آدمیانی هم بودهاند که کارشان فقط نگریستن و رد شدن نبوده است. قدری توقف و تأمل داشتهاند. مکثی سر گذرگاهان کردهاند تا شاید در خشت طبیعت و انسان و تاریخش، نشانه و واژه و معنایی بیابند. اینها گاهی در زمان حال، آنقدر کنکاش و ایستادگی دارند که گویی به خود نهیب میزنند: «بگذار از من بریزند، آنها که به آیندهام نمیبرند»... در این یادداشتهای مصور، پای چند یادداشتبرداری از خشتهای طبیعت و انسان و زندگی، میایستیم...
س.ع.نسیم
یادداشتهای مصور ـ عالمی دیگر وز نو آدمی
یادداشتهای مصور ـ دو انسان، دو انتخاب، دو سرنوشت
یادداشتهای مصور ـ چشمهیی در پی تشنگان
یادداشتهای مصور ـ تصور کن تا بتوانی بیافرینی
یادداشتهای مصور ـ بگذار از تو بریزند، آنها که به آیندهات نمیبرند
یادداشتهای مصور ـ زندگی، آینهیی روبهروی افکار ما
یادداشتهای مصور ـ آنها که زندگی را معنا میدهند