728 x 90

سلام پنجره

کاش برادر عزیزم نمی مرد
کاش برادر عزیزم نمی مرد
پنجره تمایل نداشت بازش کنیم...
هر وقت پشت پنجره رفتیم که بازش کنیم سفت خودش را نگاه داشت... . گفت نمی‌خواهم بیرون را ببینید!

چفتش رو گرفته بود و لولاهاش رو توی هم انداخته و باز نمی‌شد!... ... نگو که از بیرون ناراحته... . روی شیشه هاش انگار شبنم بارون بود... . یا گریه بود... . نگو که نمی‌خواد ما بیرون رو ببینیم و صدای آه و فغانها و فریادها رو بشنویم...

راستش شاید شما هم بودید ترجیح می‌دادید که پنجره بسته بماند... . اما وقتی لای پنجره را به‌زور باز کردیم و دیدیم که غوغای غم و اشک روان در کوچه‌هاست... . دیگر پنجره هم خودش را کنار کشید... .. بعد کم‌کم، هم ما و هم پنجره مشتاق شدیم که نگاه کنیم. به فاجعه‌ای که اتفاق افتاده... . به زلزلة غرب کشور... .

و بعد که گرد و خاکهای کوچه خوابید دیدیم که چه غافل بودیم... . پنجره‌هاست که از همه جا به سوی این فاجعه باز شده... از سراسر کشور و همهٴ پنجره‌ها به دهانهایی تبدیل شده‌اند که امید بدهند... که تسکین بدهند... که بعد از گریستن‌ها برای غم هموطنان به خشمی اشاره کنند که به راه افتاده. به همبستگی مبارکی که بین هموطنان ایجاد شده...

در همین دمهای تماشای کوچه... و ستودنهای خشمها و خروشها البته اشکهایمان هم روان بود و اشکها را هم در کوچه می‌دیدیم... ... تا این‌که یکی از همسایگان از پنجره‌ی روبه‌رو پرسید:
میدانی این اشکها فرقش با اشکهای دیگر چیست؟
گفتیم نه!
گفت: فرقش این است که این اشکها سیلاب خواهد شد... . رگبار خواهد شد و بنیاد غمها را برخواهد کند..

گفتیم بنیاد غمها؟ کجاست
گفت: همان که اگر نبود این فاجعه‌ها هم نبود...
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/4e26322e-1829-4237-8eff-3cc846220f47"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات