قلب شکفتهتان
که هر یک کبوتری بود
حالا ببری شده است
که در خیابان
بهدنبال قاتلان یک میهن میگردد
مهربانیها
و خواستههای ساده و معصومتان
حالا عشقی بزرگ شده است
که تمام وطن را به انقلاب میخواند
مظلومیتتان
برجی شده است از خشم
که هر روز از فراز آن
در شیپورهای انقلاب میدمند
آیا باز هم میتوانم بگویم شما دیگر نیستید؟
اما از اشک خود
برای شما نخواهم گفت
که سوگند خورده ام
هر قطرهاش را به
گلولهای بدل کنم.
م. شوق۸مهر۱۴۰۱