شرم
سیلابیست
که بنیادم را از جا میکند
فرو میریزم
همچون خانههای پل دختر
در گل و لای درد و شرم
مادرم
خواهرم
دستهایت
نه کفش عابران را
بل روی همهٔ دینفروشان
و غارتگران را سیاه میکند
ای کاش میتوانستم
جانم را
چون جوانان لرستان و خوزستان
سد هجوم سیل کنم
تا ویرانم نکند
ویران
ویران
ویرانه
م. شوق