از نام سرخت
لطافت باران
وصداقت آئینه می چکد
و صبر سنگ
و تهور پلنگ
در نگاه تو میشکند
آی آی
مولود شهرور!
گنجینهٔ گهر
یک جنگل صنوبر
منشور رنگها
یک دشت آینه
در زیر نور ماه
عطر اهورایی خدا!
ناب دل آرایی و وفا!
یک «آسمان ستاره»!
«دریاچهای پر از قو»!
ای قامت ستبرت
بُلُور قامت کوه
ها اینک...
ای از تبار آب
در شصتمین طواف
برگرد آفتاب
کتمان تو،
کتمان آفتاب!
یک شهر فرشته
در سر راهت نشسته اند
وتو
در بامداد طوفان
براسب سرخ آتش
با پرچم عقیق
آغشته از شهیدان
از راه میرسی
در «روز مرگ» شیطان
حامد ص. ۶شهریور۱۴۰۳