...و
چه حقیرند کاسبان بازار سیاست
درماندهگان در، آرزوی کیاست
تنفروشان بازار صلاح
و مفتخواران کافه خلا
چه فقیرند،
دزدکان مکار،
در های و هوی خزیده دویدن
تا،
چنین مرده را در رحم فاسقی شریر
به ودیعه گذارند
مگر
در شبانه عسرتشان
لقمهای شود، به کام گرسنه فاسدان مزبله جو
و
چه صغیرند
ساکنان مسکوت
مانده در، درهگان فاجعه
که دل را رهین جرثومهای کردهاند از فساد
و دیده دریده در، انتظار
شاید
در غروب شرافت انسانی
ناپاک بوسهای از لبان بهغایت نحیف همجنس
به عاریه بردارند
و
چه ذلیل آنانکه در گرگ و میش حادثه
دلخوش به تیله مارکی سیاه
تا بر نهند به دوش ضحاک قبیله
در آرزوی واهی، نشخوار مغزها
تیله مارک سیاه چهل و اندی ساله
خزیده در منابر فقاهت
آمیخته با نجاست و قساوت
و
برآمده از جنایت و شقاوت
شاید
در شجاعت و شهامت نسل فدا
رخنه آورند!
و
چه اسیرند
روسپییان مانده در لجنزار دنائت
که برانند از افعی حرام نطفه
کبوتر بزایانند
بیچاره شب پرستان
در نفسکش صبح رهایی
جغدان مانده بر ویرانههای سلطانی
دلخوش به ظلمت عبا
و ذلت عمامه
پرواز کور پرویزی را پر میزنند
در آنسوتر آسمان شهر،
اما
کفتران سپید برخاسته از بوستان صداقت
سیمرغ گونه
پرواز را به اثبات نشانده
تا
پرویز گونهای، اوفتاده از نفس
ثابتی
نشسته در انجماد زمان
خرناس مرگ سر دهد
و برخاسته از آلوده دامان شقاوت
در وانفسای ارتجاع و ضلالت
اورنگ کهنه را جلایی دوباره دهند
هیهات، هیهات
که رزمگاه حقیقت
در بزنگاههای ماندگار
تا هنوز
تا همیشه
همیشه تاریخ
لاله گون است
و این نبرد
بر بستر وجود
بر سینه تاریخ
خود خواسته و برخاسته از زلال وجدانهای عاشق
چونان چشمه ساران دماوندی
همچنان جاری. جاری جاری
افسوس، افسوس
که جاعلان جاهل
از جعل تاریخ و حقیقت
و حقیقت تاریخ
بی عبرت اند
تیله مارک پوست میگیرند
تا گرگان شغال صفت زوزه سر دهند
و
کفهای مانده بر اقیانوس
حباب صفت
ادعای صخرهگی کنند
بامی به استغاثه وکالت
شامی در هپروت کفالت
بیگاهی در التماس سلطنت انتخابی
زبالهها زیر و رو کنند
و چه غافلاند شبگردان تیره بخت
که قدک. خارگونه خوارشان
صلابت پتک سنگین خلق را
کشیده و نفهمیدهاند
اما
عظمت امروزمان
هزیمت دیروزشان را به تصویر میکشد
تا
عزیمت فردای نیک پی فرا رسد
- تیله مارک سیاه ــ تیله مار = به زبان لری بختیاری، مار سیاه کوچک
طوفان