از آخر تموم شدن از اونور مرگ بیا
عزای باغ و نعره زن با وزش برگ بیا
شهرا هنوز لالهییان کوچه پر از نعرهٔ ساز
بارون هنوز رو شیشهها رد شقایق داره باز
یه استعاره مونده که وا بشه زنجیر زمین
نذار زمین خالی بشه از پریای نازنین
بپر از این بختک شب برو تو چشمای طلوع
فاصلهها رو خط بزن با میخک گل شروع...
*** *** ***
نشانی
از مادران شهر بپرس
سرو سهیقد معشوق شهر کجاست.
از مادران شهر بپرس
باران کجا ترنم بذر حماسه کاشت؟
از مادران شهر بپرس
پیک غزل
کجا لب دیوان بوسه را
تقدیم لالههای عاشق این خاک کرده است؟
من هر کجا نشانهٔ دیار عشق را
در سالیان گردباد
گم کردهام
از مادران شهر نشانی گرفتهام...
*** *** ***
هنر عشق ورزیدن
زره یاد وْ میپوشم تُو کمون کشیدن عشق
خلعت یاد تو یعنی «هنرِ ورزیدنٍ عشق»...
تو و انشای ستاره روی برگ قرن یلدا
عمری دنبال سپیده من و این انیس مینا
زِرهم هنوز سپیدهس تُو کمون کشیدن عشق
خلعت آزادی یعنی «هنر ورزیدنٍ عشق»...
*** *** ***
واژههای نیک
با واژههای نیک بیندیش
با کلمات فاخر
با زبانی که استغنای روحت بخشد...
مگر واژههای نیک
با آینهها آشتیات دهند
تا نخستین شوق میلادی نو را
از ژرفایشان بازآیی....
با واژههای نیک تخیل کن
بگذار شعرانههایت
باورت کنند
آنگونه مادرانه
ــ که تندر شکنانند
که آبشاراناند
که آفتابکاراناند... ــ
با واژههای نیک زاده شو
تا استغنای معنایت را
فاخرانه
زبان بگشایند...
*** *** ***
فاجعه
در این سور
در این فتح
در غربت «برکت و امید و عشق»
فقر را دیدم
گردنفراز
با چکمههای مرصّع!
تباهی را دیدم
مغرور
با تاجی از عقیق و نقره!
انحطاط را دیدم
سرمست
با شولای زرباف و عصای مطلا!
اینجا
دیریست
تکرار فاجعه
تکرار نیست؛
آتشفشان بازِ زخمیست
با دهانهای مکرر!
آذر و دی ۹۸
س. ع. نسیم