آزادی اگر مرهم درد است
ایرانی اگر اهل نبرد است
قربان رهایی بکند جان کان
مشعله این ره سرد است
***
آن که پیش زندگی زانو نزد
پشت مرگ از همت خود بشکند
گر فدا فرهنگ انسانها شود
واژه انسان به انسان می سزد
هر چه در صندوق دل داری بده
تا زدل عطر گل ایمان وزد
میزبان عشق و آزادی شوید
میهمان از جاده قربان رسد
***
به آسمان وطن، برق خشم، شعله کشید
ز ابر شهر خروش و شتاب می بارد
به شیخ و شحنه بگو ترس خلق، دیگر ریخت
ز آسمان و زمین انقلاب می بارد
***
با جان به مصاف جانیان آمدهایم
تا لحظهٔ فتح پرتوان آمدهایم
گفتیم بجنگ تا بجنگیم ای خصم
جانانه به جنگ جانیان آمدهایم
م. شوق